ببخشید که بدون اجازه شما اینجا چیزی تایپ میکنم اما بعد از مدتی تصمیم گرفتم یک فیکی بنویسم که واقعا زمانم رو روش بزارم :)
اگر دوست داشتی رز سفیدم در خونه "میراث" رو بزن و کمی مهمونش باش و با میزبان های مهربونش همراه باش :)
" میراث "
دکتر کیمی که سعی کرده بود بعد از فوت پدرش تمام خانواده کیم را به دور هم جمع کند اما ...
نوه کوچکتر کیم بزرگ که طی سال ها غیبش زده بود چی ؟
یک دایی مسئولیت پذیر ، برای برگرداندن خانواده اش تا اسپانیا هم میرود .... درسته ؟
اما واقعا آن پسر گمشده ، حاضر به پذیرفتن خانواده ای که روزی با پای خودش آنها را طرد کرده بود ، میشد؟
https://www.wattpad.com/story/374561364?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=SarinaMehrabi
عشق مقدس است همچون نام مریم در انجیل!
و من، به زنجیر کشیده شده در این بند گرفتارم
در لای به لای تارهای مواج موهای تو
غرق شده در قهوه ای تلخ چشمان تو
و در عطش بوسیدن یاقوت های سرخ تو
در حسرت دوستت دارم های تو
مجنون و دیوانه همجنس خود...
_________________
+خفه شو!
+خفه شو عوضی!
+بسه دیگه بسه!
+من یه آشغال منحرف نیستم!
یه روانی کثیف نیستم!
یه هوس باز کریه نیستم!
مریض نیستم!
نجس نیستم!
+من فقط دوست دارم لعنتی همین!
میفهمی؟دوست دارم!
+من..فقط...دوستت دارم....
__________________
تهیونگ پسریه که به خاطر گرایشش از خانواده طرد شده و جونگ کوک؟...میدونید..اون حالش خوب نیست...
[ بوسیدن تو ]
https://www.wattpad.com/story/367462197?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=mohadese8897
دوس داشتین سر بزنین:)