Zahra1370

نور شدیدی چشم هایش را کور کرد
          نو بنفش غلیظی که از فراسوها می آمد
          او می دوید و چیزهایی پشت سر او می دویدند
          صدای زوزه ی گرگی می آمد
          جنگل تاریک و پر از سایه های غریب بود
          شاخه ها و درختان انگار دست دراز می کردند تا او را متوقف کنند
          صدای پای تعقیب کنندگان نزدیک و نزدیک تر می شد
          زمزمه هایی از پشت سرش شنید
          کسی چیزی خواند و او به زمین پرتاب شد
          با اندک توانش برگشت تا آنها را ببیند
          نور بنفش محو شد 
          سه نفر با شنلهای بلند مشکی ، چهره هایشان را زیر کلاه آن پوشانیده بودند
          دیگر کارش تمام بود
          دستی به شکمش کشید:
          - خداحافظ دخترم....
          
          
          سلام
          اگر علاقه مند به کتابها یا سریالهای تخیلی-عاشقانه هستی، این کتاب حتما جذبت می کنه..... 
          
          این کتاب علاوه بر اتفاقات مرموزی که برای شخصیت اول داستان میافته، عشق های پیچیده و اتفاقات جذابی رو تصویر کشیده....
          فقط اگه کنکوری هستی نخون چون به شدت اعتیاد آوره... 
          
          https://my.w.tt/oTT9x8AUW8

PariSfv

سلام.
          خیلی خوشحال میشم که یه سری به داستانم بزنی و اون و بخونی ^_^
          درباره ی ابر انسان ها و سوپر قهرمان هاست و اسمش Resistors است.
          امیدوارم ازش خوشت بیاد

melikamd

@parisfv hatman azizm 
            emtehana tamum shod mikhunm 
Reply