Zahra1370
Link to CommentCode of ConductWattpad Safety Portal
نور شدیدی چشم هایش را کور کرد نو بنفش غلیظی که از فراسوها می آمد او می دوید و چیزهایی پشت سر او می دویدند صدای زوزه ی گرگی می آمد جنگل تاریک و پر از سایه های غریب بود شاخه ها و درختان انگار دست دراز می کردند تا او را متوقف کنند صدای پای تعقیب کنندگان نزدیک و نزدیک تر می شد زمزمه هایی از پشت سرش شنید کسی چیزی خواند و او به زمین پرتاب شد با اندک توانش برگشت تا آنها را ببیند نور بنفش محو شد سه نفر با شنلهای بلند مشکی ، چهره هایشان را زیر کلاه آن پوشانیده بودند دیگر کارش تمام بود دستی به شکمش کشید: - خداحافظ دخترم.... سلام اگر علاقه مند به کتابها یا سریالهای تخیلی-عاشقانه هستی، این کتاب حتما جذبت می کنه..... این کتاب علاوه بر اتفاقات مرموزی که برای شخصیت اول داستان میافته، عشق های پیچیده و اتفاقات جذابی رو تصویر کشیده.... فقط اگه کنکوری هستی نخون چون به شدت اعتیاد آوره... https://my.w.tt/oTT9x8AUW8