من ی فیک خوندم نصفه اللن اسمش یادم نیست و گمشکردم) تهیونگ برای گرفتن ی گردنبود میره ب خونه کوک و جمینم دنبالش میره و اونجا کوک جمینو میکشه تهیونگ برای گرفتن گردنبند و زنده شدن جمین ک بهترین دوستش بوده میره ب گذشته ولی اونجا جمین ی شاهزاده اس و تهیونگم ی ارباب زاده و همسره کوکه و کوک و خیلی اذیت میکرده وقتی این و میفهمه /یجا کوک تنبیه کرده بود ک ت سرما زانو بزنه...ی بارم خاهرشو انداخته ت دریاچه چون عاشق جمین بوده و در اخر از کوک خوشش میاد فکنم و کوک ک ی شاهزاده گروگان بوده ته رو همراه خودش بر میداره فرار میکنه ب کشورش برا گرفتن سلطنتش و....
یونگی هم ی فرمانده اس ک خیلی سخت گیره طوری ک وقتی دید تیهونگ کوک و بغل کرده خشمگین شد چون بنظرش کارشون زشته و...
کم کم تهیونگم اجازه نمیده کوک و اذیت کنن و... کوکم فکر میکنه باز ته ی نقشه ای داره .
کسی میدونه کجا پیداش کنم؟ لطفااا
ترو ب اونی ک میپرستین یکی اینو برام پیدا کنههه
های کیوتی ببخشید مزاحمت شدم، اومدم یه فیکی معرفی کنم شاید خوشت اومد و سر زدی هوم؟ و اینکه میشه پیج نویسنده رو هم فالو کنی پلیز
تهیونگ معشوق و عزیزترین کسشو از دست داده و توی غم و دردش غرق شده، یه روز فکر خودکشی به سرش میزنه و عملیش میکنه ولی میره تو کما، چی میشه اگه تهیونگ توی خاطرات قدیمش غرق بشه و بهوش نیاد؟
https://www.wattpad.com/story/334817004