minxumi

هنوز هم دلم برای آپ کردن و خوندن کامنتها و ذوق بعدش تنگ میشه.
          	حسی مثل آثار یه خاطره ی پاک شده از زندگی گذشته رو بهم میده. عجیبه.

sogol_1D

سلاممم امیدوارم عالی باشی من دیروز جنگ قلب هارو تموم کردم محشر لود میدونی یعنی اصن خیلی فراتر از محشر بود 
          یه چیزی رو نفهمیدم اون وسطا ک همش هرولد تپهم صدای لوییس رو میزد منظور چی بود یعنی تا قبل اون ک اصن لوییس رو نمیشناسنت بعد اصلا منظور از اون حرفایی ک لوییس تو توهم هرولد میگفت چی بود؟
          این یه سوال سوال دومم اینکه مرگ لویی رو من چهار بار چپتره اخرو خوندم تر یه چیزایی متوجه شدم خیلیی سنگین و قشنگ بودد
          مطمعن نیستم از چیزی ک متوجه شدم این درسته؟؛ لوییس و هرولد داشتن میرفتن با ماشین ک هرولد خوابش میبره بعد وسط راه ویلیام و سربازا میاد میگیرتشون و و هرولد هنوز خوابه و زمانی بیدار میشه ک لویی رو بین سربازا میبینه ک تفنگو گرفتن سمت لوییس و جلوی هرولد لوییس رو میکشن ک هرولد بهش میگه نرو و ترکم نکن و اینا بعدشم ک هرولدو دستیگر میکنن و دارش میزنن این درست بود؟

minxumi

هنوز هم دلم برای آپ کردن و خوندن کامنتها و ذوق بعدش تنگ میشه.
          حسی مثل آثار یه خاطره ی پاک شده از زندگی گذشته رو بهم میده. عجیبه.