mr_paradoxx

Everything that kills me, makes me more alive.

moonriver85

یه مسافرتِ کوتاه،در حدِ یه تعطیلات تابستونی...
          میتونه زندگیتو به کل تغییر بده..!
          تابستونی که قرار بود بهترین و خاطره انگیز باشه برای همه...
          اما فقط یادآور تلخی‌ها و تاریکی‌ها میشه...
          دختری کنجکاو‌ و ماجراجو که به یه سفرِ کوتاه می‌ره به مکانی مرموز و رازآلود...
          اما اونجا متوجه تاریکی‌ها و رازهای پنهانی میشه که دیدشو نسبت به همه‌چیز عوض میکنه...
          و هیچوقت نمیتونه به زندگی سابقش برگرده و ازش آدم دیگه‌ای می‌سازه...
          یه قصر متروکه‌ی ویکتوریایی که در عمق خودش رازها،کینه‌ها،خیانت‌های زیادی جای داده...
          و‌ داستان های زیادی برای تعریف کردن داره...
          خاندانی اشرافی و نجیب که نیمی گرگینه و نیمی خون‌آشام بودند...
          و یه زندگی غرق در راز و تاریکی داشتند اما فقط یک نفر می‌تونست پرده از این رازها بکشه...
          و او‌ کسی نبود جز لوسی...!
          https://www.wattpad.com/story/405499548?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85

hailhypnos

خوشحال میشم aura ی منم بخونی تازه نوشتمش♡:]

mr_paradoxx

@hailhypnos تو هم میتونی دایری‌منو بخونی اگه دوست داشتی :)
Reply

mr_paradoxx

@hailhypnos سلام ممنون از پیشنهادت!
Reply