تهیونگ:هنوزم دير نشده،ميتونی با ما به ارتش بيای.
دوباره بحث تكراری.
-ولی ما حرفامون رو زديم و منم تصميممو گرفتم.
آه سوزناکی كشيد.
يهو تو آغوش گرمی فرو رفتم...انگار دستو پام فلج شده بودن...يكی با تموم قدرت داشت تو آغوش گرمش لهم
ميكرد.
سعی كردم از آغوشش بيرون بيام ولی نشد.
به ناچار گفتم:
ميشه ولم كنی؟دارم له ميشم.
ولم كرد و بدون هیچ حرفی به طرف كلبه رفت....
https://www.wattpad.com/story/283599685
سلام نازنین جان :) ..☁
ممنون برای فالو عزیزم
منتظر بوک اسمات بی تی اس باش که قراره چیمی کلی بفاک بره و بفاک بده ؛))))) ...هق ...
خوب و خوشحال باش و از خودت مواظبت کن ❤❤☁☁☁☁
بازم ممنونم ❤☁
این فیک رو از دست نده لاو
مروارید سیاه. بکهیون معشوقه ی رییس بزرگترین باند خلافکار کره هستش یعنی سهون . اما عاشق چانیول میشه بدون اینکه بدونه چان پلیسه . اگر سهون سرد و مغرور بفهمه بک عاشق بزرگترین دشمنش شده چی میشه؟؟
دوستان این فیک ۲۴ کا ریدر داشته و خیلی پر طرفدار هست . اما اکانت نویسنده پریده و از اول شروع کرده . سی و یک پارت آماده هم داره که به زودی قرار میگیره
https://www.wattpad.com/story/257811144?utm_source=android&