سلام لاولی...
ببخشید وارد مسیج بردت شدم:)
خوشحال میشم به بوکم سر بزنی
کاپل ها: یونمین، نامجین ، ویکوک
( درام، رمنس، انگست، روان شناسی، اسمات)
بخشی از داستان:
+ خب ...چه جور گلیه؟
سرش رو کج کرد و حالتی گرفت که انگار با شدت در حال فکر کردنه.
گردن سفیدش زیر نور از همیشه درخشان تر بود و با دیدنش ناخوداگاه احساس خجالت آوری بهم دست داد.
_ تقریبا صورتی و سفیده. نه صورتی ای که چشم رو اذیت کنه... کم رنگ و در عین حال دلچسبه. بوش درست مثل عطر تنت شیرینه و زیبایی منحصر به فردش باعث میشه هر شاخه اش یک میلیارد بیارزه. میدونی چی در مورد این گل جالبه جیمین؟ اینکه ۱۵ سال نیاز به رسیدگی و محافظت داره تا بالاخره شکوفه بده. اما تو تنها ژولیتی هستی که خیلی زود شکوفه کردی و با طراوات شدی. از این میترسم که نکنه زود هم پژمرده بشی.
+ دوست نداری پژمرده بشم سنیور؟
دستش رو نوازش وار روی لبهام کشید و نگاهش حرکات انگشتهاش رو دنبال کرد.
_ دوست ندارم ژولیت.
+ پس بهم لبخندت رو بده. اون درست مثل یه خورشید پر نوره.
متقابلا دستم رو روی ابهاش سر دادم و به تقلید از خودش اون تیکه گوشتهای صورتی ر نوازش کردم.
+ بهم لبهات رو بده تا برای همیشه سیراب بشم.
دستم رو پایین تر کشیدم و روی سینه اش گذاشتم.
+ قلبت رو بده تا ریشه هام جایی برای بزرگ شدن داشته باشن.
نگاهم رو به چشمهاش دادم و گفتم.
+ بهم وجودتو بده سنیور.
https://www.wattpad.com/story/284561222?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info℘_page=story_details_button℘_uname=MoonlightM268℘_originator=nD3hzH6AkE4M2jBfGC9F%2Bo7U%2BBaUSpzaKtEAswyPEPQFCVhI3DnQu7yiV0%2FLdcrhRDf7WeXHnOGSj%2FhbqL2w62qGxJaDuRzwok%2Bvq3UElfjJU%2BMec2wmEdFgeYRuubWB