- بزرگ ترین ترسم توی زندگی شاید ارتفاع بود . میدونی چرا؟! چون هروقت روی یه ارتفاعی وایمیستادم ، پاهام سست میشد و از ترس اینکه بیوفتم چشمام رو میبستم..اما همهی این ترس ها قبل از اومدن تو توی زندگیم بود..تو که اومدی بزرگ ترین ترسم از دست دادن تو شد....
( تیکه ای از داستان )
سلام عزیزم!
خوشحال میشم به داستانم سر بزنی و اگه خوشت اومد به بقیه هم پیشنهاد کنی❤️⛅
https://www.wattpad.com/story/254947808
"در جگرخاریست" اسم کتابیه که مینویسمش....
برگرفته از واقعیتِ و خب به اندازهی زندگی واقعی نامردی داره و غم؛
و البته خوشحالی و خنده و عشق.....
ارزش یکبار خوندن رو داره
خوشحال میشم بخونیش عزیزم♡♡
سلام*نمیتواند جلوی سیلاب اشک هایش را بگیرد* میخواستم بگم که اگه میشه*اشک هایش سرازیر میشود و عر زنان فریاد میکشد*ععععععععررررررر تطصعطخع اگه میتونی بیا و فف منو بخون درسته که الان موقع امتحاناست *با این حرف یاد ریدمان هاش میوفته و تنفسش برای چند ثانیه قطع میشه و بعد با صدای ضعیفی ادامه میده*لطفا هروقت تونستی بیا کتابمو بخون ووت کن کامنت بذار و قلب مرا مرحمی باش*وی با پی بردن به اینکه چقدر چرت و پرت سرهم کرده است سر به بیابان میگذارد و برای همیشه میرود*
لاو یو -میا- :)