nirvana_ru

به این سیگار نگاه کن، بابونه کوچولو... این ماییم! همینطوری که دقیقه‌ها می‌گذره، فرصت کنار هم‌ بودن ما هم داره زیر شعله‌ی گذر زمان می‌سوزه و الان تقریباً به تهش رسیده. بیا واقع‌بین باشیم، عزیزم... اگر زیاده‌خواه باشی و بیشتر از فرصتی که برات تعیین کردن بخوای و تلاش کنی ازش کام بگیری، فقط به خودت آسیب می‌زنی؛ چون توتونش تموم شده و فقط قراره دستت رو بسوزونه و تلخی رو به دهنت بشونه، عزیزم.

vkooxsoul

I think you'd like this story: "On the Edge" by vkooxsoul on Wattpad https://www.wattpad.com/story/398538310?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=vkooxsoul
          اگه فیکشن جدید میخواید یه نگاه بندازید ارزشش داره و با کمی چاشنی انگست✨️

azin2013

سلام عزیزم حوصله داشتی یه سر به فیک من میزنی؟ 
          
          کوکوی ❤✨
          
          https://www.wattpad.com/story/399984892?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=azin1376

nirvana_ru

@azin1376 
            مرسی عزیزم موفق باشی
            حتما بهش سر میزنم
Responder

nirvana_ru

به این سیگار نگاه کن، بابونه کوچولو... این ماییم! همینطوری که دقیقه‌ها می‌گذره، فرصت کنار هم‌ بودن ما هم داره زیر شعله‌ی گذر زمان می‌سوزه و الان تقریباً به تهش رسیده. بیا واقع‌بین باشیم، عزیزم... اگر زیاده‌خواه باشی و بیشتر از فرصتی که برات تعیین کردن بخوای و تلاش کنی ازش کام بگیری، فقط به خودت آسیب می‌زنی؛ چون توتونش تموم شده و فقط قراره دستت رو بسوزونه و تلخی رو به دهنت بشونه، عزیزم.

nirvana_ru

زندگیم دقیقا شبیه قلعه شنی می‌مونه
          تا یه طرفش رو درست می‌کنم یه طرف دیگه‌اش خراب میشه و این تا آخرش ادامه داره
          نمی‌دونم کی قراره همون چیزی که می‌خوام بشه
          هرچی تلاش می‌کنم سالم نگهش دارم یکی میاد زیر پاهاش لهش می‌کنه.
          یا یهو یه لگد‌ میزنه همه چیز رو خراب می‌کنه.
          اونم نه یه غریبه، کسایی که بهشون اعتماد کردم، بهشون گفتم دوست، بهشون گفتم خانواده.
          ولی دیگه مهم نیست.
          انقدر اون قلعه رو کوچیک می‌کنم که فقط جای خودم باشه.
          دیگه مهم نیست کی چیکار می‌کنه، چی میگه.
          آدما، همه‌ی آدما برای من یه‌جایی تموم شدن، وقتی که یه حرفی میزنی، وقتی که یه کاری انجام میدی که من ازش متنفرم.
          وقتی بقیه رو ترجیح میدی و بهم ثابت میشه لیاقت اون همه وقتی که برات گذاشتم رو نداشتی.
          فقط یه حرکت، یه حرکت کافیه تا برام تموم بشی.
          یه حرکت اشتباه، شاید بعدش بگم بخشیدم
          شاید مثل قبل باهات رفتار کنم، شاید چیزی نشون ندم، ولی هیچی مثل قبل نمیشه.
          تو برام یه روزی تموم شدی و من فقط منتظرم دوباره انجامش بدی، دوباره بری.
          من نمی‌خوام کسی رو به اجبار کنار خودم نگه دارم و بخاطر همین همیشه گناه‌کار شناخته میشم
          فقط بخاطر اینکه موقع رفتن جلوشون رو نمی‌گیرم.
          اگه تو بخوای بمونی حرف از رفتن نمیزنی خب.
          من فقط خسته‌ام، از تلاش‌های بیهوده خسته‌ام، وقتی می‌دونم تهش چیه چرا تلاش کنم؟
          اوکی، تو می‌تونی هر موقع دلت خواست بری، جلوتو‌ نمی‌گیرم ولی حق نداری جوری رفتار کنی که انگار مقصر منم.
          من نمیرم، فقط رها می‌کنم.

min_raha

@nirvana_ru 
            چیشده تعریف کن بیینم
Responder

nirvana_ru

@min_raha 
            وای بیا یه چیزی برات تعریف کنم
Responder