𝐬_𝐧

I think you'd like this story: "My bunny" by HanaE5562 on Wattpad https://www.wattpad.com/story/330631160?utm_source=android&utm_medium=ir.medu.shad&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=HanaE5562&wp_originator=Gb1UJ7qiAAFq3vGpJHV%2BCbiVrhvyKwZKHD%2FCew%2FPxhynX1yvePyhQH5kWrkBQ5KCT5agVBgut1Jwh3xyXp6ASs39DK6i3viKyYd0cz1kzp1%2F8WsSK6RycB2WA3CKhWIN
          
          های بیب :)
          یه سر به داستانم بزن خوشحال میشم♡

داستان درمورد دونیای خاموشی و جاودان هست 
          یونگی خون اشام ک قدرت اتیش داره 
          و جیمین امگا ک قدرت هیپنوتیزم داره 
          وی یه فرمره 
          و کوکییه بالکی
          نامجون الفا 
          و جین هم امگا بود (دقیق یادم نیس )
          جی هوپ یه جادوگر بود 
          جیهوپ برای یونگی کار میکرد در سرزمین خاموشی و کوکی رو به فرزندخوندگی گرفته بود تا ازش یه جنگجو درس کنه 
          وی یه اهن گر بود و کوکی نجاتش داد. وی خیلی. سریع 
          جین خیلی باهوشه حافظع خیلی خوبی داشت خیلی خیلی خوب 
          نامجون خیلی قوی بود اون ی گرگ بزرگ بود
          
          ولی نامجون شاهزاد سرزمین جاودان بود 
          و برادر نامجون (و ی خاهر هم داشت) (ک اسمش یادم نمیا) از جیمین خوشش میاد. و نامجون و جیمین از شاه گرگ خوشون نمیاد
          
          یونگی مادرش از دس داده و جیمین برای یوتگی یه کادوپول هستش. واون یاد مادرش میندازع
          
          اسمش هم عشق چیست ؟ ولی هرچی میگردم پیدا نیس
          لطفا اگه میدونین بگین:((((

سلامم و امیدوارم حالت خوب باشه❤
          ممنون میشم یه شانس به ناتسوکاشی بدی
          شاید خوشت اومد :))
          https://www.wattpad.com/story/294362908?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=meli_notes&wp_originator=OYmiL84H6MtHTr9Ynb3wmPGWTouTarSOvV%2BuPP88tapuVmMpJScBvm38AcBzfhw0PBZhjkHVI1qQjxD9pA8xDvLey%2BWjAiXYdyvbbOEfCf9TUQgvKKp6Y3G4Nhbx0O8B

سلام بیبی، متاسفم که بی اجازه وارد مسیج بردت شدم ولی ممکنه به داستانم یه شانس بدی؟
          *فرستادن عشق❤️
          
          https://www.wattpad.com/story/272877387

خلاصـه :
          « جئون جونگ کوک بارتندر بار سیاهه
           ...پسری که برای فراموش کردن خاطرات گذشتش همراه صمیمی ترین دوستش به سئول میره...
          اما مدتی بعد با مرگ صاحب بار آقای لی 
          همه چیز تغییر میکنه و 
          بار به دست پسری مغرور با چشمای وحشی میفته ...»
          
          ‏https://my.w.tt/vuUBgvdnpcb
          
          
          های لاولی ^-^
          خوشحال میشم یه سری به فیکم بزنی و نظرتو راجبش بدونم : )))❤️✨
          ببخشید که بی اجازه اومدم توی مسیج بردت ~.~