توی جایی بین ابرها...
یه پسر بود که بهش میگفتم خورشید...
اون خورشید من بود و منم ایکاروس اون...
برخلاف قوانین من عاشق اون شدم و اون عاشق من...
قرار بود طبق افسانه ها اون به بالهای من بتابه و من سقوط کنم...
قرار بود باعث مرگ من و شیون مردم یونان بشه...
اما آیا افسانه ها همیشه حقیقتو میگن؟
********
هی دوستم.
ممنان میشوم اگه یه داستان یک تازه کار نگاهی کنی.
موضوع متفاوته و نمونش توی واتپد نیست.
پسسسس.
با تچکر.
=)
https://my.w.tt/HitDuobkwX
میدونی بدترین حس دنیا چیه؟اینکه ۴۰ تا نوتی داشته باشی از واتپد ولی حتی یدونش اپ شدن فیک مورد علاقت نباشه پ بدتر از اون میدونی چیه؟:|||| اینکه هر ۴۰ تا از یه نویسنده باشه که از پارت اول داستانشو نشسته ادیت کرده
خب مگ بیکارییییییییییییی