ooh_rihun
Link to CommentCode of ConductWattpad Safety Portal
اومدم به منتظران مجیکال لاو خبر بدم ادامه ی این فیکشن زیبا درحال نوشته شدنه و بعد از تموم شدنش همه رو باهم توی یه روز اپ میکنم من دوست داشتم مای بوت و دارکنس رو هم ادامه بدم ولی متأسفانه تمام چپتر هایی که اپ شده بود از بین رفتن. مای بوت نهایتا سه یا چهارتا چپتر دیگه به پایان میرسید ولی متاسفانه همه اش به جز چپتر اول پاک شده و الان زمان زیادی گذشته و منم یادم نمیاد چی نوشته بودم و کلی دارم سرش حرص میخورم...
Seti656700
-خوبی ؟ +خوبم -اینجوری به نظر نمیرسه هومی زیر لب گفتم -درد داری ؟ سرم رو تکون دادم ، بلند شد و اومد کنار نشست دستش و گذاشت رو شونم -زمان دردتو آروم میکنه لبخند زدم و لبخندم گشادتر شد و بعد چند دقیقه به قهقهه ای افتادم قهقهه ای که پر از درد بود مچاله شدم توی خودم و در حالی که چشمام پر بود گفتم : +کاش آدم وقتی ضربه می خوره نفهمه از کی بهش ضربه زده -چرا ؟! +چون هميشه اگه ضربه انقدری قوی باشه که تورو از پا بندازه حتما از جانبِ کسی که خيلی بهت نزدیکه ، چون آدمهای غریبه که نمیدونن به کجا بزنن از پا بیفتی! و اینکه تهش بفهمی از کسی ضربه خوردی که بارها بلندش کردی و بهت تکيه کرده تا ادامه بده ...دیگه بلند شدن خيلی خيلی سخت میشه ----- I think you'd like this story: "My Gazelle" by Seti656700 on Wattpad https://www.wattpad.com/story/370380218?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Seti656700
Sasadragon
https://www.wattpad.com/story/369733347?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_reading&wp_page=reading&wp_uname=Sasadragon خوشحال میشم نگاهی بندازید. :)))
Nabi14252
I think you'd like this story: "Gazelle" by Nabi14252 on Wattpad https://www.wattpad.com/story/368217751?utm_source=android&utm_medium=mobi.mmdt.ottplus&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Nabi14252 خوشحال میشم حمایت کنید :))
Nabi14252
I think you'd like this story: "revenge«Vkook»" by Nabi14252 on Wattpad https://www.wattpad.com/story/366400023?utm_source=android&utm_medium=mobi.mmdt.ottplus&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Nabi14252 این اولین فیکم تو واتپده خوشحال میشم حمایت کنید :))
soffi_o
ooh_rihun
اومدم به منتظران مجیکال لاو خبر بدم ادامه ی این فیکشن زیبا درحال نوشته شدنه و بعد از تموم شدنش همه رو باهم توی یه روز اپ میکنم من دوست داشتم مای بوت و دارکنس رو هم ادامه بدم ولی متأسفانه تمام چپتر هایی که اپ شده بود از بین رفتن. مای بوت نهایتا سه یا چهارتا چپتر دیگه به پایان میرسید ولی متاسفانه همه اش به جز چپتر اول پاک شده و الان زمان زیادی گذشته و منم یادم نمیاد چی نوشته بودم و کلی دارم سرش حرص میخورم...
Jimin2962
+ مین یونگی تو اونو کشتیش! - اون بهت دست زد صورتی! + اون دوست پسر لعنتیم بود تنها کسی که بهم اهمیت میداد! -به هرحال اون بهت دست زد.. ════════ های زیبارو ببخشید بدون اجازه وارد مسیح بوردت شدم خوشحال میشم یه سر به بوکای من هم بزنی لاو https://www.wattpad.com/story/362754556?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Jimin2962 https://www.wattpad.com/story/362497840?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Jimin2962
ooh_rihun
سلام ریحون صحبت میکنه من بعد از سالهای طولانی که دور از واتپد و شما عزیزانی که همیشه همراهم بودین و بهم انرژی و امید برای نوشتن میدادید، برگشتم میدونم حقمه فحش بخورم ولی دلیل دارم خوب یا بدش به عهده ی قضاوت شما این هزاران سال اخیر من تماما در بمبست نویسندگی بودم اول به خاطر اینکه برنامه ای که توش فنفیکشن هامو مینوشتم بعد از یه بروزرسانی فجیع، تمام نوشته های من رو حذف کرد و بعد از اون به طرز وحشتناکی عصبی و افسرده شدم که این همه چپتر نوشتم و در آخر همش به باد فنا رفت، اینقدر تاثیرش روم عمیق بود که بعد از اون هروقت میخواستم دوباره بنویسم یادش می افتادم و کلا بیخیال نوشتن میشدم. دوم به خاطر واتپد که من رو از اکانتم بیرون انداخت و این همه مدت من دسترسی به اکانتم نداشتم. و حالا هم به خاطر اینکه موبایلم رو عوص کردم و خون دل خوردم تا تونستم اطلاعاتم رو درست وارد کنم و برگردم. کسایی که منتظرم موندید، دوستتون دارم و یه دنیا معذرت میخوام. و حرف آخر، من الان کارکتر های خودمو دارم و روی داستان اونها کار میکنم و قصد دارم کمیک بسازم ازشون اینکه بتونم همزمان، این فنفیکشن هارو ادامه بدم واقعا در حد توان من نیست. بازم معذرت میخوام یه دنیا. اون زمانا خیلی خاطرات فوقالعاده ای برام ساختید، من واقعا درکنارتون شاد بودم و همیشه هم دوستتون دارم ( سلطان قصه های ناتموم :ریحون)
Y_Chamomile
خیلى خوشحال میشم اگه به بوک کوچک ِمن، یه نگاهى بندازید<: https://www.wattpad.com/story/339763051?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Y_Chamomile&wp_originator=2fH4Tdj2cPEPaC0YM7HsSm0ds3Es5MmKYL80HtGsxOnmB4rR2KmmxvF8OY85BQowqYQKlTxLHIZJ7kXh7f9KrakygtaXkIogSfB823xpCtSo3Rh51DKdGdWI8MHWcDDb