خسته شدم
از رنج زندگی کردن
از نفس کشیدن
از تلاش کردن برای چیزایی که زمانی برام مهم بودن اما حالا برام بی اهمیت شدن و استرس کشیدن برای ناموفق بودن توی تلاش برای کار هایی که ازشون متنفرم
از استرس خسته شدم
از زندگی نکردن
از خودم نبودم
خسته شدم
از رنج زندگی کردن
از نفس کشیدن
از تلاش کردن برای چیزایی که زمانی برام مهم بودن اما حالا برام بی اهمیت شدن و استرس کشیدن برای ناموفق بودن توی تلاش برای کار هایی که ازشون متنفرم
از استرس خسته شدم
از زندگی نکردن
از خودم نبودم
گاهی اوقات درد تنها چیزیه که احساس می کنم و درست همون لحظه به این فکر میکنم که شاید یه روز انقدر درد بکشم که بی حس بشم یه پوسته خالی بشم
و الان درحالی که دارم از درد اشک میریزم لبخند میزنم چون من هنوز زنده ام.