چیکار میکنی اگه تو زندگی فقط دو راه داشته باشی؟
1. مرگ
2. ازدواج اجباری
جین فاستر ، دختری از یک خونواده ی ثروتمنده که بخاطر یه سری از مشکلات بوجود اومده در شرکت پدرش مجبور میشه تا وارد بازی کثیفی بشه. اون مجبور میشه تا با کسی که اصلا نه میشاستش ، نه تا حالا دیدتش و نه حتی اسمش رو میدونه یعنی ، زین مالیک ، ازدواج کنه. اینکه چرا باید اینکارو بکنه و چه اتفاقایی پیش روشه رو با خوندن داستان میفهمی...
سلام عزیزم، خوشحال میشم اگه به فنفیکم سر بزنی و حمایت کنی;)
سلام
من بالاخره تصمیم گرفتم داستانیو که در ذهنم حمکرانی می کنه بنویسم
خب سطحش فک نمی کنم بالا باشه
ولی خب در هر حال آرزو بر جوانان عیب نیست
امکانش هست ف.ف منو بخونی؟
و اگر تونستی مشکلاتشو و نقصاشو بهم بگی؟
مرسی♥