Aurorify

سلام زیبا. ببخشید بدون اجازه تو بردت مینویسم. خوشحال میشم اگه یه سر به بوک‌هام بزنی و بتونم نظر ارزشمندت‌ رو راجبشون‌ بدونم.❤

Niramwrites

سلام  (✷‿✷) 
          
          خیلی ببخشید که بدون اجازه وارد مسیج بوردت شدم، اگر این پیام برات مزاحمت ایجاد می‌کنه پاکش کن. فقط می‌خواستم پیشنهاد بدم که اگه یه داستان آروم و فلاف دوست داشتی؛ به "خاطراتِ ما" یه فرصت بدی و ستاره‌ها و کامنتات رو نصیبش کنی♥
          
          https://www.wattpad.com/story/345988089?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Niramwrites&wp_originator=cVHupl0jqS356l8h9lWpuROPaEWG1BsGgXDfjv2DmUuEfO3LKrySQPbIrTISltWEfGfhgQaFPz3ncMVSWQzhUZhjXyIP4ljPKYfCR6pz812UZFGbNXHMVjM7Nfw3O67F

Niramwrites

سلام (๑• . •๑) 
          ببخشید که وارد مسیج بوردت شدم، اگر راحت نیستی میتونی این پیام رو پاک کنی... 
          اگر ژانر امگاورس میخونی و دوست داری که یه داستان کلیشه ای نباشه، به این بوک سر بزن و با حمایت هات خوشحالمون کن جیگر؛) ♡
          
          https://www.wattpad.com/story/325459669?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Niramwrites&wp_originator=E1vnuDsrLzBKTB9O%2BlNFYTH54xlX1zkU%2FlufYFxiIxkrFrTsj03ZIPJnQdMZRdgLu%2F20NRfOswRag1ApOahx1u8zMTE3hPO6NWyIKgaa76L3Cc%2Bn8RHkeNoBbxCuqfSN

ChibeniTP

هلو
          میتونم بوکم رو بهت هدیه بدم؟
          فقط برای اینکه بتونم بهت بدمش باید تا دشت نزدیک هاگوارتز بیای و باهم به تماشای ماه بشینیم 
          حواست باشه گم نشی مثل من که بارها توش گم شدم ...
          و حالا بهت تقدیمش میکنم 
          امیدوارم حداقل با دیدن بخش شخصیت ها دوست داشته باشی نگاهی بهش بندازی کیوتی؛) 
          https://www.wattpad.com/story/285885076?

Vrazumikhin

تو اولین اکانتی بودی ک از واتپد دیدم
          تو اینترنت بودم و ایدیتو دیدم
          ریدینگ لیست داشتی
          بعد رفتم تو سایتش و برنامه ی واتپدو ریختم 
          ایدیتو چند وقت پیش دیدم یجوری شدم بامزه بود:)

Terry19_

"آقای من" 
          
          -"توی لعنتی بهم بگو دلیل این نگاهای فاکیت که درگیرش شدم چیه!" 
          
          +"اقا...م-من.." 
          
          سرش رو کنار گوش جونگ کوک اورد و زمزمه کرد..
          
          -"تو از حدت خارج شدی جونگ کوک..تو عاشق ارباب این خونه شدی..و حالا تو این بازی رو شروع کردی و من اجازه ی پا پس کشیدنتو نمیدم!" 
          
          +"م..من..عاشقتون نیستم" 
          
          
          -"پس یه دلیل قانع کننده واسه این نگاهات بیار..هربار به من نگاه میکنی اقیانوس امیدی توی چشمات میبینم که لطافت حرفات شکمو به یقین تبدیل میکنه جونگ کوک." 
          
          
          و بغض پسر کوچکتر اجازه ی شکستن گرفت.
          
          +"چه اهمیتی داره؟ وقتی تو اربابی و من خدمتکارت..من عاشقم و تو معشوق..من هیچم و تو..
          شمع امید توی دلمو وقتی خاموش کن که دست همسرت رو گرفتی..بذار توی حال خودم باشم..ارباب تهیونگ." 
          
          
          قبل از اینکه رو برگردونه دستاش توی دستای تهیونگ قفل شد.
          
          -"بذار شمعت رو به اتیش تبدیل کنم!" 
          
          ____
          
          ژانر : رمنس - سد - هپی اند - اندکی اسمات(واقعا اندکی) - رمانتیک - درام
          
          کاپل : ویکوک 
          
          رایتر : تری/terry 
          https://www.wattpad.com/story/288058984?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Terry19_&wp_originator=OrEL%2BpD8E97svohcwzskUEmRD41H0RtY23%2FsrdNKiHbgiyZT4Y2kAT%2FRylkeR2JHqr6FhTYPU3ELhC%2BtXVL6ZJ1TMBgTZFH19T4Mox%2FMY12dwQEqm49JfeYGplj6%2F3Pa

shayllllin

Yoongis_sis

          ●از این ترسیدی که عاشق یه قاتل شده باشی؟
          
          -ج...جلوتر نیا.
          
          ●یا از این ترسیدی که یه قاتل ، عاشقت شده باشه؟
          
          [یونمین]
          .
          .
          .
          .
          
          -چ...چرا داری بهم کمک میکنی؟
          
          ×خودمم نمیدونم ، من فقط میدونم نمیخوام حتی یه لحظه دیگه تو و جونگ کوک توی این قتلگاهی که شوگا براتون درست کرده بمونین.
          
          -مسخرس..ست . چی شش..ده کیم تهیونگ شی به فکر گروگان هاا..اش افتاده؟ 
          
          ×یه نگاه به زخم های تنت بندازی میفهمی . به خودت بیا جیمین ، شوگا قصد نداره زنده نگه داره . اون نجاتت نمیده.
          
          -ولی تو م...میخوای؟ .... نجاتمون بدی؟
          
          × بابت گذشته متاسفم من مجبور به انجامش بودم . اما فقط همین یه بار رو بهم اعتماد کن.
          
          -چچرا باید اعتماد کنم به..هت؟ 
          
          ×جیمین ، شاید دیگه نتونیم همدیگه رو ببینیم پس میخوام اینو رو خوب بفهمی تا بعد به جونگ کوکم بگی. من به اون بدی که شما فکر میکنین نیستم و شوگا به اون خوبی که تو فکر میکنی نیست . حتی خود من وقتی این روزا شوگا رو میبینم حس میکنم شیطان دوباره با جسم اون به زندگی برگشته ...
          
          -اوک..کی ، پ...س تو هم میشی ، دستیار شیطان .
          
          ×باشه ، بعدا میتونی تو خلوتت نفرینم کنی اما الان لطفا خودت و جونگ کوک رو از این جهنم نجات بده.
          
          ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 
          
          های بیبی
          به لونه عنکبوتی ما یه سری بزن ....♡
          
          https://www.wattpad.com/story/278597034?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info℘_page=story_details_button℘_uname=Melikakooklover℘_originator=7Ry5764wK%2B9FvQasV34gl1uj89zaUOp1fZ9o%2BkCmmxtnaI0tkZZ%2BGRHyjMal1YQE3Vc0jSvpZbCVGVLmc9%2F81gJ%2B8YTaFzh0QxeE6paRH6aWX%2FjkvN75Pwk%2BFQghVw8%2F