ببخشید که بدون اجازه شما اینجا چیزی تایپ میکنم اما بعد از مدتی تصمیم گرفتم یک فیکی بنویسم که واقعا زمانم رو روش بزارم :)
اگر دوست داشتی رز سفیدم در خونه "میراث" رو بزن و کمی مهمونش باش و با میزبان های مهربونش همراه باش :)
" میراث "
پک دیگری از نخ آلبالویی اش گرفت و با پیچیدن عطر تنباکو ، خمار چشمانش را بست .
امشب بیشتر از هر شبی برای ذره ای خواب تشنه بود اما باز هم نقش چشمان رنگِ شب پسرک ، در پشت پلک هایش جلوه کرد .
پسری که تاریکی آن دو گوی تیره اش او را به دیدن انعکاس چهره دردمند خودش عادت داده بود .
پسری که روزی در تاریکی چشمانش غرق در خواب بود ؛ درحالی که در این زمان برق خطرناکی در مردمک های سرکشش ، خواب را از مرد بزرگتر دریده بود ...
https://www.wattpad.com/story/374561364?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=SarinaMehrabi
چی میشه اگه کیم تهیونگ، شاهزادهی نازپروردهی اسلایترینیها که به شرارت و خوی ظالمانه شناخته شده، چیزی بیشتر از یه دلداده و عاشق در راه جئون جونگکوک، زیباترین گریفیندوریِ زاده شده در ده هزار سال گذشته از زمان به وجود اومدن هوموساپینها، نباشه؟ چه کسی به جز جئون جونگکوک میتونه اون روی صافت و رومانتیک و عاشقپیشهی کیم تهیونگ رو ببینه؟
------------------------
”تو از ورد "اوادا کداورا" استفاده کردی؟“
چشمهای جونگکوک با شنیدن این جمله از ترس گرد شدن و قبل ازینکه بتونه جوابی بده، تهیونگ ادامه داد:
”چون به طرز مرگ آوری خوشگلی.“
------------------------
سلام، به معنی واقعی کلمه یه نویسندهی ناشناخته و تازه کارم که واقعا واقعا واقعا خوشحالم میکنی اگه به کارم فرصت خونده شدن بدی❤️
https://www.wattpad.com/story/373025232?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=I_raVen
Ignore User
Both you and this user will be prevented from:
Messaging each other
Commenting on each other's stories
Dedicating stories to each other
Following and tagging each other
Note: You will still be able to view each other's stories.