Theaurrora

جیسونگ پسری ساده و معصوم بود، ولی پشت لبخند ملایمش یه راز تاریک پنهون بود. چیزی که مینهو خیلی دیر فهمید... و وقتی فهمید، وارد جهنمی شد که جیسونگ با دست های خودش ساخته بود.
          
          -"من اون فرشته‌ای نیستم که تو تو خیال‌هات ساختی، لی مینهو... من زهر می‌ریزم تو جامی که با لبخند بهت تعارف می‌کنم. دنیامون پر شده از درد و وسواس، جایی که تنها راه زندگی کنار من، قدم زدن تو سقوطه.
          حالا بگو، می‌تونی این شیطان رو دوست داشته باشی؟ یا اینکه این عشق لعنتی، آخرش ما رو نابود می‌کنه؟"
          
          اگه دنبال فیکشن مینسونگ هستی که با لطافت شروع می‌شه ولی آروم‌آروم کشیده می‌شی به دنیای تاریکی که از اعتماد، کنترل می‌سازه و از عشق، وسواس، پیشنهاد میدم موگه رو بخونی:)
          خوشحال میشم به جمع برف کوچولوهای من بپیوندی♡
          https://www.wattpad.com/story/397971590?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Theaurrora

this_is_mingi

این داستان درمورد جیسونگیه که میخواد اطلاعات مافیای‌ خانواده‌اش رو برای دشمنش لُرد فاش کنه..
          بابت مزاحمت توی مسیج بود شما متاسفتیم:"
          
          "ترکیب سمی نفرت و حماقت"
          
          《من کسی بودم که می‌خواست نفرت‌اش نسبت به خانواده‌اش رو ابزار کنه؛ اما هیچ‌وقت نمی‌دونستم چی‌میشه اگه مخفیانه بین برده‌هایی که معامله می‌شدند برم و برای اون مافیای ژاپنی اطلاعات خاندان هان رو فاش کنم. رئیس مافیای لُرد یک هیولاست.》
          
          
          ما دوتا نویسنده کلی برای این بوک زحمت کشیدیم و این نتیجه‌ی همکاری ماست؛ امیدواریم خوشتون بیاد و به بقیه معرفی کنید:)))
          خیلی ممنون^^...
          
          https://www.wattpad.com/story/350238442?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=this_is_mingi

-BLACKEN-

MK_EndlessOcean