rashel_c
من طبق چیزی که تو ذهنم هست میخوام یه سری صحنهی به شدت خشن داخل داستان بیارم مثل این مورد: (صرفا دارم مثال میزنم تا منظورم رو متوجه بشید) "دستش رو اروم روی دیوار میکشید و به جسمی که روی زمین درحال جون دادن بود نزدیک شد -هی بس کن اگه در بری که دیگه من نمیتونم خوشبگذرونم- دستش رو از دیوار جدا کرد و با یه پرش از روی تن دخترک رد شد به چهرهی دختر نگاه کرد دختر با بیخیالی به کف زمین خیره بود نه دادی و نه جیغی از دهنش بیرون نمیومد -چرا التماس نمیکنی پس، ببین داری بازی رو به هم میزنی...برا اینکه دختر خوبی بشی یکم تنبیهت میکنم، نگران نباش فقط یکم، یه کوچولو سمت گوشهی سرویس بهداشتی رفت و از داخل جعبه دریل رو بیرون کشید با لبخندی که انگار همین الان لاتاری برنده شده سمت دختر رفت کنارش روی پاهاش نشست و دریل رو روشن کرد -ببین چه خوش شانسی، این بیلبیلک پریز برق نمیخواد همینجوری هم کار میکنه لحنش جوری بود که انگار داشت درمورد کادوی کریسمس صحبت میکرد دریل رو روی گوش دخترک تنظیم کرد و، به سرعت وارد مجرای شنواییش کرد سری دریل به به توی سرش نفوذ میکرد و هرچیزی که سر راهش بود از اعم از گوشت و استخون و پوست و... رو میشکافت و جلو میرفت تا زمانی که پایهی دریل اجازهی پیشروی بیشتر رو نمیداد مرد درحالی که دریل رو بیرون میکشید از جاش بلند شد نگاهی به سری دریل انداخت که تیکهای گوشت ازش اویزون بود -عه نگاه کن یه تیکه از یه جاییت روش موند و بعد دستش رو جلوی دهنش گرفت و ریز خندید در همین حین دوباره به دختر نگاه کرد همچنان هیچ اثری از سر و صدا وجود نداشت -خوشیم رو به هم زدی از بس یبس بازی درآوردی با بوتهای مشکیش لگدی به دختر زد که باعث شد بچرخه و کمرش به سطح زمین بشینه -ای بابا چرا زودتر نمیگید به آدم... چشماش رو روی قفسهی شکافته شدهی دختر و دنده های بیرون زدش میچرخوند -خب تو رو که قبلا کشتم چرا نمیگی بیخودی این همه خلاقیت به خرج ندم، اه با بوتش روی قفسهی شکافته شده ایستاد و با لذت به صدای شکستن استخونها گوش داد" خلاصه اگه دوس ندارین از همین الان بگید که عوضش کنم :)