raxbin

سلام مهربونا حالتون چطوره؟ امیدوارم عالی باشین، مدتی از پایان سایلنت استار میگذره و به عنوان کسی که اولین بارش بود واقعا فکر نمیکردم انقدر بهش علاقه بدید و واقعا برام ارزشمند بود و تک تکتون باعث شدید کلی حالم خوب باشه، ممنونم از همگیتون.
          	راستش من دوباره با یک فیکشن جدید برگشتم، نمیدونم که اینیکی استقبال بشه یا نه اما این چیزیه که خودم واقعا دوستش دارم.
          	از فردا شب آپلودش رو شروع میکنم و سعی میکنم پارت ها رو بدون شرط و زود بزارم، این فیکشن با اسم Genesis به معنی پیدایش هست، که اصلا دلم نمیخواد اسپویلی ازش بکنم فقط امیدوارم خوشتون بیاد و اینیکی رو هم دوست داشته باشید قشنگا

raxbin

@raxbin خیلی ممنونم زیبااا
Reply

HanKnow69

@raxbin واییییییییییییییی بی صبرانه منتظریممممممممممم سپپسمسمشمسپشمشنمسپسیمپییمیپم  
Reply

raxbin

مهربونوو
Reply

hwangmarli

بعضی حضورها، شبیه زمزمه‌اند...
          نمی‌فهمی از کِی بودند - فقط ناگهان می‌فهمی که دیگر نیستی، اگر نباشند.
          
          در شوروی یخ‌زده، جایی که حتی دیوارها حافظه دارند و آینه‌ها دروغ می‌گویند، صدایی آرام در شب طنین می‌اندازد.
          چیزی، یا کسی، آمده‌ است.
          نه با صدا، نه با قدم - با نگاهی که پرده از رازها می‌کشد.
          
          او ساکت است. مرموز.
          مثل نقاشی نیمه‌کاره‌ای که هنوز نمی‌داند پایانش چه رنگی‌ست.
          
          و من؟
          در میان تمام دروغ‌ها، فقط کنار او بود که احساس کردم دارم زندگی می‌کنم.
          نه نفس کشیدن، نه گذشتن. زندگی‌کردن.
          
          اما در جهانی که با جنگ دست‌به‌گریبان است،
          جایی برای نجات دل‌ها نمانده.
          و عشق...
          عشق ما، میان شعله و سایه، نفس می‌کشد.
          
          
          خوشحال میشم یه سری هم به فیک من بزنی❤️
          
          https://www.wattpad.com/story/397371701?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=hwangmarli

inthenameeofaurora

جیسونگ پسری ساده و معصوم بود، ولی پشت لبخند ملایمش یه راز تاریک پنهون بود. چیزی که مینهو خیلی دیر فهمید... و وقتی فهمید، وارد جهنمی شد که جیسونگ با دست های خودش ساخته بود.
          
          -"من اون فرشته‌ای نیستم که تو تو خیال‌هات ساختی، لی مینهو... من زهر می‌ریزم تو جامی که با لبخند بهت تعارف می‌کنم. دنیامون پر شده از درد و وسواس، جایی که تنها راه زندگی کنار من، قدم زدن تو سقوطه.
          حالا بگو، می‌تونی این شیطان رو دوست داشته باشی؟ یا اینکه این عشق لعنتی، آخرش ما رو نابود می‌کنه؟"
          
          اگه دنبال فیکشن مینسونگ هستی که با لطافت شروع می‌شه ولی آروم‌آروم کشیده می‌شی به دنیای تاریکی که از اعتماد، کنترل می‌سازه و از عشق، وسواس، پیشنهاد میدم موگه رو بخونی:)
          خوشحال میشم به جمع برف کوچولوهای من بپیوندی♡
          https://www.wattpad.com/story/397971590?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Theaurrora

raxbin

سلام مهربونا حالتون چطوره؟ امیدوارم عالی باشین، مدتی از پایان سایلنت استار میگذره و به عنوان کسی که اولین بارش بود واقعا فکر نمیکردم انقدر بهش علاقه بدید و واقعا برام ارزشمند بود و تک تکتون باعث شدید کلی حالم خوب باشه، ممنونم از همگیتون.
          راستش من دوباره با یک فیکشن جدید برگشتم، نمیدونم که اینیکی استقبال بشه یا نه اما این چیزیه که خودم واقعا دوستش دارم.
          از فردا شب آپلودش رو شروع میکنم و سعی میکنم پارت ها رو بدون شرط و زود بزارم، این فیکشن با اسم Genesis به معنی پیدایش هست، که اصلا دلم نمیخواد اسپویلی ازش بکنم فقط امیدوارم خوشتون بیاد و اینیکی رو هم دوست داشته باشید قشنگا

raxbin

@raxbin خیلی ممنونم زیبااا
Reply

HanKnow69

@raxbin واییییییییییییییی بی صبرانه منتظریممممممممممم سپپسمسمشمسپشمشنمسپسیمپییمیپم  
Reply

raxbin

مهربونوو
Reply