retrovaille__

دانه های تگرگ روی شیشه ها سرسره بازی میکنند و رودخانه جریان پیدا میکند،
          	رودخانه ای از جنس اشک های یخ زده ما.. 
          	اشک هایی که با آغوش گرمما یکی پس از دیگری تبدیل به لبخند خیسِ چشم هایمان شدند 
          	و در آخر فقط یکی از ما روحِ آب خواهد شد‌.
          	حقیقت مشخص است، ولی به زبان آوردن آن همیشه دشوار میماند؛
          	پذیرفتن این که خودمان با اشک ها بستری برای مردنمان ساخته ایم.
          	اشک های یخ زده فقط درد را منتقل میکنند، وای به حال کسانی که به سرما راضی نبودند.
          	
          	نویسنده: هریکس
          	....
          	نمیدونم چطور شده... ولی امروز بعد از سال ها حس کردم دوباره دلم میخواد احساساتمو بنویسم و نتیجش این شد 
          	شاید کسی متوجه نشه ولی فقط دو نفر توی دنیا هستن که معنی این جملات رو به خوبی درک میکنن 
          	داستانِ پشت این چند خط انقدر زیاده که میشه کتاب های زیادی برای توصیفش نوشت.

Evil_Queens3

از یک چیز مطمئنم؛ شاید اسمش رو بذاری خود شیفتگی، اما من فقط برای مهارت های خودم و وقت شما ارزش قائلم. میدونم بچم قراره دلت رو ببره پس بهش سر بزن. دیدن اسم اکانتت توی جمعمون خوشحالم میکنه. بعد از خوندن این فیک حس های زیادی سراغت میاد اما قطعا پشیمونی یکی از اونا نیست!
          I think you'd like this story: " " by Evil_Queens3 on Wattpad https://www.wattpad.com/story/373528674?utm_source=android&utm_medium=org.thunderdog.challegram&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Evil_Queens3

park_michax

سلاممم امیدوارم ناراحت نشی بدون اجازه اومدم مسیج بوردت^-^
          این بوکم نیاز به حمایت داره
          خوشحال میشم یه نگاه بهش بندازی و به ریدینگ لیستت اضافه کنی✨
          https://www.wattpad.com/story/330631459?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Min_seulgix&wp_originator=7TrRVQimjJmYorRNGDxyJRbwWccEP7Mq2ysPGCqlAJpnccwoeIiccqhdF%2FUJOQs5o1uXAhvf3%2FtgI1v8MHwofNdny0nLz%2FP6C20NugFt65MdktXh7rtu1Oq1l%2BdvRHBw
          

park_michax

های امیدوارم ناراحت نشی بدون اجازه اومدم مسیج بوردت:)
          من اولین بوکم رو پابلیش میکنم
          نیاز به حمایت داره
          خوشحال میشم یه نگاه بهش بندازی^-^
          https://www.wattpad.com/story/325456555?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Min_seulgix&wp_originator=4Ljtak5DQyKfnJ2oE%2FDgFptIwFX0a5SBrAdupYxlirL4aZ3R5%2BoQ0GFdQJdInrVqOWwPc8k31i2TH58lRgTPZT3j4CxN8EM%2FYITsbG%2BrVcRDm%2FYaGP0laDKy84umiypx

Esraadmin1

اگه یه نویسنده‌ای یا قصد قلم دست گرفتن داری حتما یه نگاهی ب این بوک بنداز
          
          اگه یه ریدری حتما ب این بوک ی نگاه بندا
          
          اگه هیچکدوم نیسی پس حتما حتما ی نگاهی ب این بندا
          خلاصه ی نگاهی بندا⁦^_^⁩
          
          I think you'd like this story: "اینطوری ننویس!!!" by _esra13 on Wattpad https://www.wattpad.com/story/311081186?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=_esra13&wp_originator=DrskoxmbYm9LWkTmzh3l4M8RZ5x31dABSHzn4zH5Z6b5Dk1%2F6LJi0tMK2%2Fy99Jf603FzwmQXtoyi6iFxnHTB1C6K%2BKt%2Fbh2uWsVceIkUqP3ZtUp6gk06veBzHHj4VPb%2B

the_popola

سلام، اومدم بگم مرسی که سیندرلا رو میخونی^^ᥫ᭡

the_popola

@the_popola آو کیوتی.. *بارش اکلیل 
            ممنون(:
Reply

retrovaille__

@the_popola 
            مرسی که مینویسیش و باعث میشی ما لبخند بزنیم :)
Reply

retrovaille__

دانه های تگرگ روی شیشه ها سرسره بازی میکنند و رودخانه جریان پیدا میکند،
          رودخانه ای از جنس اشک های یخ زده ما.. 
          اشک هایی که با آغوش گرمما یکی پس از دیگری تبدیل به لبخند خیسِ چشم هایمان شدند 
          و در آخر فقط یکی از ما روحِ آب خواهد شد‌.
          حقیقت مشخص است، ولی به زبان آوردن آن همیشه دشوار میماند؛
          پذیرفتن این که خودمان با اشک ها بستری برای مردنمان ساخته ایم.
          اشک های یخ زده فقط درد را منتقل میکنند، وای به حال کسانی که به سرما راضی نبودند.
          
          نویسنده: هریکس
          ....
          نمیدونم چطور شده... ولی امروز بعد از سال ها حس کردم دوباره دلم میخواد احساساتمو بنویسم و نتیجش این شد 
          شاید کسی متوجه نشه ولی فقط دو نفر توی دنیا هستن که معنی این جملات رو به خوبی درک میکنن 
          داستانِ پشت این چند خط انقدر زیاده که میشه کتاب های زیادی برای توصیفش نوشت.