Hanajeonqw-

          داستانی کاملا متفاوت برای افرادی که متنوع پسندن
          پسری با خون طلایی به همراه مردی که قسم خورده تا آخرین قطره‌ی خونش ازش مراقبت کنه
          سفری که در اون همه قصد جون این دو نفر رو دارند
          دو نفر علیه همه!
          https://www.wattpad.com/story/397903496?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Hanajeonqw-
          
          
          تازه شروع کردم به نوشتن و انتشارش خوشحال میشم که کمکم کنید تا خونده بشه
          معذرت میخوام بی اجازه وارد مسیج بردت شدم زیبا

Attiyee

فیککککککککککککک میخووممممم

rezi_army

@Attiyee عزیزدلم، متأسفم که بد قول شدم.
            در حال‌حاضر شرایط خوبی رو سپری نمی‌کنم و دستم به قلم نمیره... هروقت اوضاعم روبه‌راه شد، حتماً این لطفتون رو جبران می‌کنم
Reply

VK-Cheri

سلام عزیزم ببخشید بی اجازه توی مسیج بوردت پیام میزارم ‌‌..
          خوشحال میشم اگر دوست داشتی یه سر به فیکم بزنی..
          
          
          
          پسر دستش رو روی سینه مرد مقابلش گذاشت و لب زد : وقتی بچه بودم ارزوی پرواز داشتم ! 
          حس آزادی و سرخوشی وقتی که بین هوا معلقی .. بدون اینکه هیچ فکر و سنگینی احساس کنی "
          قطره اشکی به ارومی از گوشه چشمش چکید و مردمک های لرزونش روی صورت اروم مرد نشست : میای باهم پرواز کنیم ؟"
          
          https://www.wattpad.com/story/374360976?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=VK-Cheri