@mobina_28 منم هنوز تمام ایدیاتونو یادمه، البته اگر عوض نکرده باشین. کلا یه سری خاطرات هست که همیشه گوشهی ذهن آدم میمونه، حتی تورم یادمه، همه رو یادمه، تمام داستان هاتونم یادمه. لعنتیا با اینکه اونور گوشی نمیشناسمتون ولی چقدر دلم تنگ میشه برای واتپد و آدمای توش
منم تورو یادمه. اتفاقا الان اومدم و حس دیدن آلبومای قدیمو میده اینجا وقتی گرد و خاکشونو میگیری و یادت میاد چه حس و حالی یک زمانی داشتی و چه کارایی میکردی
**صورتش رو جلو آورد و دستش رو آروم پشت کمرم برد...
با تپش قلب بالا نگاهش کردم که به سرعت اسلحه ام رو از کمرم کشید بیرون و با یه حرکت دستم رو پیچوند و به کابینت چسبوندم...
ضامن اسلحه رو خلاص کرد و روی شقیقه ام گذاشت و گفت: «فکر کردی اینقدر خرم؟ نمیفهمم واسه چی اومدی اینجا ...»
با استرس نفس نفس زدم و چشمام رو بهم فشار دادم که لبش رو به گوشم چسبوند و ادامه داد: «... لیلی کوچولو؟»**
سلام عزیزم (◍•ᴗ•◍)
اگه به ژانر عاشقانه - پلیسی خوشت میاد و دنبال یه رمان با موضوع جدید میگردی به این بوک سر بزن ♡♡
https://www.wattpad.com/story/275569065