yaya___gh

he_callsme_Nahal

**لیوان ها رو روی سینی میچیدم که اون هم وارد آشپزخونه شد.
          با تعجب گفتم: «چرا اومدی اینجا؟»
          مکثی کرد و گفت: «آب...»
          لیوانی برداشتم و از پارچ داخل یخچال واسش جا کردم. 
          نگاهی به پشت سرش انداخت... برگشتم تا لیوان رو دستش بدم که یهویی گونه ام رو بوسید.
          با وحشت هولش دادم عقب و با حرص از لای دندونام گفتم: «چیکار میکنیییی! بابام ببینه میکشتت!»
          ریز خندید و لیوان رو از دستم گرفت و سر کشید و بیخیال گفت: «حالا که ندید!»
          چشم غره رفتم و گفتم: «اگه می دید چی؟»
          با حالت گریه گفتم: «تو رو خداا! جایی که بابام هست، به من نزدیک نشو! لطفاااا!»
          موذیانه خندید و گفت: «باشه عزیزم، حرص نخور!»**
          
          سلام عزیزم ⁦(◍•ᴗ•◍)⁩
          این یه تیکه از رمان عاشقانه ایه که دارم هرشب آپش میکنم...
          و خوشحال میشم تو یکی از ریدر هاش باشی ☘️
          
          https://www.wattpad.com/story/242360527

sarawoodytoy

سلام خوشحال میشم اگه داستان من رو بخونی
          
          رئا دختری است که در قلمرو میانی سرزمین خود زندگی می‌کند ولی زندگی او به یکباره تغییر کرد.
           زمانی که برای یک ماموریت به قلمرو آسمان ها اعزام می‌شود و آنجا با فردی ملاقات می‌کند که قصد کشتن او را دارد و به همراه قدم های او مرگ نیز پا به سه قلمرو می‌گذارد و رئا باید راهی برای نجات خود و دنیای خود پیدا کند.
          
          https://www.wattpad.com/story/276297349?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=sarawoodytoy&wp_originator=LLYvrggv4kifrPy6sUFyuL4qVTeAlQTtb6KbEdqE5BgcadYnMc7J1koiAtUYHb5EKBVuK%2FpVaE%2BkwaAomLpXFe9RUYJtb3yUzGlBWy0sCq3R8J2bVXPRTOZy1KceF6Wo

black_dream_proof

jdjkeowok

گاهی وقت ها دوست داری کنار یکی بمانی و زندگی کنی..
          یکی که دوستش داری..یکی که دوستت دارد..
          از آن زندگی هایی می‌گویم که دیگران برایتان آرزو می‌کنند در کنار هم پیر شوید و شما هم در کنار هم پیر می‌شوید.
          اما کنار یکی ایستادن و باهم پیر شدن و کنار ایستادن و پیر شدن در مقابل چیزهایی که می‌بینید فرق دارد..
          گاهی وقت ها کوه به کوه که نه ، آدم به آدم هم نمی‌رسد..
          
          سلام دوست عزیزم!
          ببخشید که بدون اجازه اومدم داخل مسیج بوردت.
          یه داستانی نوشتم که خوشحال میشم بخونی.
          واقعا امیدوارم خوشت بیاد و به خوندنش ادامه بدی.
          موفق باشی❤
          
          https://www.wattpad.com/story/254947808