rosali_na

هایییییییییی.
          	طرفدار های فیک چشیدن دوباره گذشته بیان جلو که مطمئن از این بیشتر هم خوششون میاد 
          	خوشحال میشم فیک جدید رو هم دنبال کنید و نظرتون رو بگید ❣️
          	https://www.wattpad.com/story/358721412

a_z_tah_yna_

https://www.wattpad.com/story/373587711?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=a_z_tah_yna_
          
          
          سلام  امیدوارم حالت خوب باشه 
          ꒷꒦ممنون میشم فالوم کنی 
          ꒷꒦اگه دوست داشتی ووت بدی 
          ꒷꒦و با کامنت گذاشتن خوشحالم کنی 
          ૮₍ ˶ᵔ ᵕ ᵔ˶ ₎ა
             (⊃ ❤ ⊂)      

stkarmy

آدم شما هارو میبینه عقش میگیره 
          دست بردارید از چسبوندن این جنده های دیک فیس به پسرای بنگتن

rosali_na

@stkarmy ادبیاتت داره نشون میده چه جور بچه ای هستی، منم نیازی ندارم بدونم یه بچه دوزاری نیم عقل چی راجبم زر میزنه، برو هرجور میخوای عقده هاتو خالی کن
Reply

stkarmy

@stkarmy الان مثلا داری میگی آرمیی؟والا این بچه دوزاری که میگی بیشتر به خودت میاد جنده استن بدبخت درسته ربطی به من نداره فقط خواستم بدونی چقدر حال به هم زنی..
Reply

rosali_na

@stkarmy  خب اگه من میگم اینا بهم میان به تو ربطی داره؟! یا رفتم به زور حلقه دستشون کردم ؟! ادم عقش میگیره از کسایی که حتی فرق فیک و واقعیت رو نمیفهمن خدا بده عقل، یه  مشت بچه دوزاری ریختن فندومو به گند کشیدن بعد میگن چرا مردم از بی تی اس بدشون میاد 
Reply

Nil3_6

سلام ببخشید اومدم این قسمت
          این کار جدیدمه و نیاز به حمایت دارم ممنون میشم یه نگاهی بندازید(:
          داستانی که احتمالا با بعضی از کاراکترا همزاد پنداری داشته باشید،جایی که میخوایم از زاویه آدم بدا و آدم خوبا به زندگی نگاه کنیم~
          https://www.wattpad.com/story/373709538?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Nil3_6

sam_hanoul

سلام خوشحال میشم یه نگاه بندازید :)
          
          ❞ من برات خطرناکم‌. میتونم تو رو با این عشق خفه کنم. میتونم تمام وجودت رو به اسارت خودم دربیارم و یا حتی بدتر... میتونم کاری کنم که نتونی حتی یک لحظه بدون من زندگی کنی...❝
          
          سریر مقدس. داستانی درباره‌ی انتقام‌های خونین، قلب‌های آتشین و بوسه‌های زهرآگین. 
          شاهزاده نامجون به خاطر ماهیت بی ارزشش به عنوان یک بتا از خاندان سلطنتی کاملور طرد شده است. حالا سال‌هاست که دور از برادران آلفا و مادر پلیدش زندگی میکند. اما طولی نمیکشد که پای شاهزاده دوباره به دربار باز میشود. سانیا، ملکه‌ی زیبا ولی نادان کاملور نقشه‌ی حمله به کاریستینیا در سر دارد و ناگریز، شاهزاده‌ی طرد شده را به عنوان فرمانده‌ی ارتشش بر میگزیند. 
          حالا، او در اسارت دروغ‌هاست و زمانی که با شاهدختی از کاریستینیا ملاقات میکند، همه چیز بدتر و حصار دروغ‌ها هر لحظه تنگ‌تر میشود...
          
          https://www.wattpad.com/story/284272862?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=sam_hanoul