ITS_NEVERLAND

تو شهری پر از راز و سایه، کارآگاهی هست که گذشته‌اش هنوز دست از سرش برنداشته.
          او باید دنبال قاتلی بگرده که هیچ رد و نشونی نمی‌ذاره و هر روز پرونده پیچیده‌تر می‌شه.
          این داستان، نبرد ذهنی دو نفره‌ست؛ یکی دنبال حقیقت، اون یکی پنهان شدن پشت نقاب.
          اگر دوست داری ببینی چطور کارآگاه با گذشته و قاتلی ناشناخته دست و پنجه نرم می‌کنه،
          داستان منو بخون.
          اما یادت باشه، همه چیز اون‌قدرها هم ساده نیست.!
          خوشحال میشم به داستان من سر بزنید 
          
          https://www.wattpad.com/story/398541030?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=AKIRA_7_A

MoonstruckEchoe

"اگه دنبال یه داستان فانتزی با تم عاشقانه و معمایی می‌گردی که شبیه بقیه نباشه و پر از آیدلای مورد علاقت باشه ، خوشحال میشم بیای و داستانم رو بخونی."
          
          https://www.wattpad.com/story/393934987?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=SamarSajedi

sam_hanoul

خوشحال میشم نگاه بندازید ؛)
          
          •  توضیحات داستان:
          ❞ من برات خطرناکم‌. میتونم تو رو با این عشق خفه کنم. میتونم تمام وجودت رو به اسارت خودم دربیارم و یا حتی بدتر... میتونم کاری کنم که نتونی حتی یک لحظه بدون من زندگی کنی...❝
          
          سریر مقدس. داستانی درباره‌ی انتقام‌های خونین، قلب‌های آتشین و بوسه‌های زهرآگین. 
          شاهزاده نامجون به خاطر ماهیت بی ارزشش به عنوان یک بتا از خاندان سلطنتی کاملور طرد شده است. حالا سال‌هاست که دور از برادران آلفا و مادر پلیدش زندگی میکند. اما طولی نمیکشد که پای شاهزاده دوباره به دربار باز میشود. سانیا، ملکه‌ی زیبا ولی نادان کاملور نقشه‌ی حمله به کاریستینیا در سر دارد و ناگریز، شاهزاده‌ی طرد شده را به عنوان فرمانده‌ی ارتشش بر میگزیند. 
          حالا، او در اسارت دروغ‌هاست و زمانی که با شاهدختی از کاریستینیا ملاقات میکند، همه چیز بدتر و حصار دروغ‌ها هر لحظه تنگ‌تر میشود...
          https://www.wattpad.com/story/284272862?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=sam_hanoul