firoo_sunshine

خلاصه ی فیکشن:
           من جنی شاهدخت هفتم گوریو، مادرم یه گیسانگ از سلسله ی هانه... اون صیغه ی مورد علاقه ی پادشاهه اما منو برادر تنیم مجبور بودیم واژه ی نامشروع رو تمام عمر با خودمون بکشیم! برای فرار از ازدواج با پسر عموم به سرزمینهان رفتم و اونجا با شاهزاده های هان آشنا شدم...
          
          https://www.wattpad.com/story/376207159?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=firoo_sunshine

kimjenniesa_1996

سلام عزیزم چطوری؟ من تازه شروع به نوشتن کردم. خوشحال میشم اگه به فیکم سر بزنی و اگه خوشت اومد حمایت کنی.♡♡
          
          https://www.wattpad.com/story/385999160?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=kimjenniesa_1996

rozalin_writer

@kimjenniesa_1996 سلام باشه گلم
Reply

Lafaaa5

پولدار بودن مساویِ با عوضی بودن. این یه فکت ثابت شده‌ست.
          همه چی از همون مدرسه شروع شد...یه اتفاقي مثل جرقه بود...جرقه ای بود که قلبها رو بهم اتصال داد.
          چهارتا پسر که خرپولن و همه دخترا براشون میمیرن...پسرایی که دخترا رو فقط برای یه تجربه میخوان حالا واقعا قلبشون داره بخاطر چندتا دختر عادی و دردسر ساز تند میزنه؟
          ۴ تا دختر لجباز در برابر ۴ تا پسر لجباز
          یعنی برنده کیه؟ برنده ای وجود داره یا نخ سرنوشتشون به هم گره خورده؟
          نظر تو چیه؟ آیا واقعا پسرای قصه ما بخاطر دخترا دست از لجبازی میکشن؟
           
          
          
          https://www.wattpad.com/story/376193827?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_reading&wp_page=reading&wp_uname=Lafaaa5