kimyooae3

سلام آرمی من یوآ هستم و اولین داستانمو به تازگی توی واتپد گذاشتم:)
          خوشحال میشم حمایتم کنید چون به حمایت نیاز دارم و از اونجایی که داستان موضوع جالب و زیبایی داره مطمئنم که پشیمون نمیشی پس یه سر بهش بزن و توی ریدینگ لیستت اضافش کن ازش خوشت میاد قول میدم؛)♡ 
          
          https://www.wattpad.com/story/287572547?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=kimyooae3&wp_originator=0A6525QeUrwNVmn4zhbY1VaPDpoFm8gD0B5oYmxyAON%2Blk49xKT%2FmLAsXAjzOFMLKwC27xiErLnokmMbthWTSq49GuyUxOVN5LwTyIlCTMykTlsU7bSzJsyfp8h2APyy

Melody7979

های لاولیا♡ 
          
          کتابی پر از سناریو ریکشن های جذاب و فان آوردم~ 
          
          وقتی میری کنسرت بی‌تی‌اس...
          وقتی با بی‌تی‌اس سر کلاس تقلب میکنید...
          وقتی استری‌کیدز مراقب امتحان میشن...
          وقتی به سونتین فارسی یاد میدی...
          وقتی بی‌تی‌اس برای اولین بار از دستشویی ایرانی استفاده میکنن
          و
          و
          و
          و..... 
          
          کلی سناریو از از گروه‌های دیگه توی این کتاب هست که با خوندنش خنده روی لباتون بیاره :)
          بهش سر بزنید و روزتون رو بسازید♡ 
          
          https://www.wattpad.com/story/257172790?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Melody7979&wp_originator=kYij2pqxN54RrWzzvZng%2FNV%2F0dvFUEcr1vZvdywjxTMA4MfJKVgvkGcIQkiyC%2BU42vv3xNdESNrrXdItCGb4ZpBEEZEHuFLXTC5ExdRMxpa4dfHfwUvlkHQ82ujRIdmr
          
          

Firooze2002

اینبار جونگکوک بود که حرفشو میبرید.
          - چرا لازمه!
          خیلیم لازمه.
          تهیونگ من هیچ وقت نخواستم با قاشق نقره بدنیا بیام.
          هیچ وقت نخواستم سرمو روی بالشت پر قو بزارم و آره...
          به هیچ وجه هم نمیخواستم به این‌ آکادمی بیام!
          
          دستشو مشت کرد.
          خیلی جاها ضعفشو نشون میداد.
          درست مثل الان!
          
          - اشتباه کردم! چانیول واقعاً دوست خوبیه!
          اونم یه کره ایه!
          ولی هیچ وقت این حرفارو بهم نزده بود...
          اونم مال این کشوره اما حتی غریبه تر از تو! اون همیشه به حرفام گوش میده اما هیچ وقت بهم بی احترامی نمیکنه.
          اون منو سرزنش نمیکنه تهیونگ، برعکس تو...
          تویی که داری مثل دشمنت نگام میکنی!
          من توی جبهه‌ی مخالف تو نیستم!
          
          قسمتی از پارتمونه، دوستش داشتی لینک زیر رو لمس کن 
          
          https://www.wattpad.com/story/305579639?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Firooze2002&wp_originator=O81sm4Q6CrYzzXznFVsr0rQX94ZlwaiMaPOCHAGJxKQZZXMRzWIyDyFSZ9p49xwqiQDSwRQSq3jmapYocfci0lwGWm5Yhbvlpmc%2Bwf8HG07ND6u%2BJmqUCNP%2F5lJIiHGw

bts0phile

Diomaxim

هاییی لاوم
          نویسنده میخوایم برای چنل روبیکامون
          نویسندمون میشی؟
          ما یه چیزی حدود ۶ تا نویسنده‌ایم ولی فعالیتامون کم شده نسبت به قبل نیاز به نویسنده داریم

shailan_Butterfly_7

iii_bts

__completed__
          قسمتی از رمان:
          
          هانا توی سکوت هق هق کردو گفت:
          _من... من خیلی خسته ام تهیونگ... از دست هوادارای تعصبیت خسته ام ، از دست ساسنگ فنا، از دست هیترا... از دیدن ادیتا و کامنتاشون خسته شدم‌... حتی تو هم منو به خاطر اون ادیتا پس میزدی... یادت میاد؟
          تهیونگ نمیتونست حرف بزنه، هانا موهای تهیونگو نوازش کردو گفت:
          _تهیونگ... فقط یه خواهش ازت دارم... این تنها خواهشمه بعد از شش ماه همسرت بودن... میشه از بائک هیون مواظبت کنی؟ میشه مثه من پسش نزنی؟... میشه دوسش داشته باشی؟
          _بائک هیون؟
          هانا لبخند زدو گفت:
          _خودت این اسمو انتخاب کردی... توی مصاحبت گفتی میخوای اسم پسر اولتو بائک هیون بذاری!... حتی وقت اینکه با هم اسم انتخاب کنیمو نداشتیم... 
          
          ژانر : عاشقانه، درام، دختر پسری
          کارکتر ها: تهیونگ، هانا و ...
          وضعیت: کامل شده
          https://www.wattpad.com/story/289325717?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=iii_asal&wp_originator=N78MBIVgpCgiDYdJAs3kQAlBSBKYaVIk8XZ7fS2iVhPxsgnqnKES7KnJ%2BIduNuso5pSRSRMDJcR7gsbGTOWr8ArIr4%2BG8KSTVRyIY4uEKlW2Z7j%2B9t6YibyjIfi6Cl6R