بعضی وقتا تصمیم درست گرفتن خیلی سخته...ولی حس میکنم تصمیم درستی گرفتم
کسایی رو تو زندگیتون دارین ک نمیدونن چی از زندگیشون میخان؟
من داشتم
کسی بود ک دوستم بود و بعد خواست رلم بشه و بعد دوباره خواست دوستم بشه و کلا یه فرد مودی بود ک معلوم نی چند چنده با خودش...
اخرین بار تصمیم گرفتم دیگه نزارم وارد زندگیم بشه...و هنوزم ادامه میدم...امروز ک پیام داد، جوابشو ندادم
بعضی وقتا تصمیم درست گرفتن خیلی سخته...ولی حس میکنم تصمیم درستی گرفتم
کسایی رو تو زندگیتون دارین ک نمیدونن چی از زندگیشون میخان؟
من داشتم
کسی بود ک دوستم بود و بعد خواست رلم بشه و بعد دوباره خواست دوستم بشه و کلا یه فرد مودی بود ک معلوم نی چند چنده با خودش...
اخرین بار تصمیم گرفتم دیگه نزارم وارد زندگیم بشه...و هنوزم ادامه میدم...امروز ک پیام داد، جوابشو ندادم
من هیچ وقت صبور نبودم...آره
واقع بینانه نگاه کنیم، نسل ما کلا صبور نیست...
ولی این اواخر واقعا دیگه اذیت شدم...مجبور شدم هی صبر کنم و هی زمین بخورم...و الان
واقعا دیگه گریه هم نمیتونم بکنم از ناراحتی:)
کاش تموم شه
امیدوارم جولای امسال همون دختری باشم که ۴ سال پیش وقتی اینجا اومد، آرزوش بود...
:) چقدر چیز گذشت...
یکسال اول واتپد کلا مثه گوست بودم
بعدا...۶۵۴۵۷۷۴۳ تا دوست پیدا کردم که به زور انگشت شمارشون موندن...
خیلی اشتباها کردم،خیلی...
ولی اشتباهام منو سحر کردن:)
چه مود های تخمی رو پشت سر گذروندم...چ شبایی ک ب خودکشی فکر میکردم و تا ۳، ۵ شب باهم گریه میکردیم:)
چقدر لقبم عوض شد...ولی من صادقانه هنوزم دلتنگ دوران عموسبزی فروش بودنم هستم...سبزیجات و لبنیات رو مینوشتم و اون اواخر حبوبات رو هم اضافه کرده بودم...(لبنیات احتمالا بهترین کتابم بود...واقعا ایدش ناب بود:)))) ) چقدر اونموقع باهاتون میخندیدم و دوران خوشی بود...از اونموقع فقط با دونفر ارتباطم ادامه دار مونده...
ولی ی چند نفر ک یادمن، و میخاستم بازم باشن...نرگس، سیریوس و جیمز، و ریدرهایی بودن ک لبخند ب لبم میاوردن:)
ولی ناموسا وولف استار بهترین ریدرهارو داشت...
وای...تو مسیج بوردام داستان تعریف میکردم...یادم نمیره یونمین سیندرلایی چقدر محبوب بود:")
به یاد قدیما، آی قارچ یو:)
و در آخر...خوشحالم که بزرگتر شدم...امیدوارم عاقل تر باشم