samira_f59

سلام به نویسنده های گلمم.خوبین خوشین خسته نباشین.فک کنم برای شمام واتپد نوتیف پارت تازه نمیاره،میشه لطفا موقع آپ اعلام کنین. من همین الانشم کلی از داستارو نمی دونستم آپ شده.ممنون میشم

samira_f59

سلام به نویسنده های گلمم.خوبین خوشین خسته نباشین.فک کنم برای شمام واتپد نوتیف پارت تازه نمیاره،میشه لطفا موقع آپ اعلام کنین. من همین الانشم کلی از داستارو نمی دونستم آپ شده.ممنون میشم

Hunter__Dreams

سلام عزیزم ببخشید بی اجازه امدم توی بردت تازه نوشتن این بوک رو شروع کردم و نیاز به حمایت داره خوشحال میشم اگه سبک چینی دوست داری به داستانم سربزنی و نظرتو بگی  مرسی ♥️*-*
          
          https://www.wattpad.com/story/385486808?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Hunter__Dreams

f_ckingdream

عاشق نوشته "دلتنگی" فیک دارک اند لایت شدم.. 

f_ckingdream

@samira_f59 سلام عااالی بود.. ممنون از تو ❤️
Reply

samira_f59

@f_ckingdream سلام عزیزم ممنونم که خوندی...دلتنگی شعرش ازخودمه وبازم ممنون. 
Reply

samira_f59

سلام خوبین خوشین.یه سوال. بچه ها واتپد بماندحالا خیلی وقته نوتیفش بالای صفحه نمیاد،الانم اصلا روی عکس زنگوله، عدد نمیندازه که آیا اعلان هست یانه.چرا؟

samira_f59

سلام به دوستای گلم و خواننده های عزیزم
          این داستان ویرایش شد چون خیلی اشکالات داشت.اما به بدنه داستان دست نزدم چون اولین کارمه وخیلی دوسش دارم.
          ازعزیزانی که با تمام اشکلاتش هم خوندن و نظردادن یک دنیا ممنونم
          https://www.wattpad.com/story/356848401

samira_f59

سلام دوستای گلم.بعدازکامنت بی ادبانه ای که برای داستان همسر کرایه ای، گذاشته بودن، ایشون رو مسدود کردم و خواستم یه چیزی بگم
          کسی مجبور نیست داستانهای منو بخونه همونطورکه من مجبورنیستم داستان همه رو بخونم.
          پس اگر می خوتید وخلاف سلیقه اتونه، یا ازنیمه ول کنین یا اگرتا آخرمی خونین، مودبانه کامنت بذارین.
          واقعا انتظاراینکه مودبانه نطربدین فک نکنم درخواست زیادی باشه.
          مممنون

Supernatural313

وضعیت: پایان یافته.⌛
          
          [ نمیدانم... نمیدانم این « بدترین شب‌ها » را شروع کرده‌ام یا دارم شروع می‌کنم. اما به هر تقدیر، این ساعات تاریک و بی‌امید، این روزهایی که دست کم اگر هیچ موفقیت دیگری درش نبود، اینش بود که به امید دیدار تو شروع می‌شد و حتی اگر هم در آخرین ساعات شب با نوامیدی کامل، مثل دفتری بر هم نهاده میشد، باز این امید که فردا بتوانم ببینمت زنده نگهم میداشت، 
          میدانی؟ از فردا صبح، دیگر این امید را هم از دست خواهم داد.♡ ]
          
          زن مردد پرسید: یعنی اون پدرته؟
          پسر اما با غم پیشانی ژان‌اش را بوسه زد: اون همه چیزمه!
          پدرم
          مادرم
          برادرم 
          رفیقم
          و تنها عشق زندگیم:).
          اون ژانِ منه...
          
          چند‌شاتیِ:او‌همیشه‌بود #S_M_H
          
          https://www.wattpad.com/story/326991965?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Supernatural313