saras_avalon

سلاااام
          	کاور آفرودیت رو عوض کردم
          	یوقت گمش نکنید
          	با یه داستان جدید و یه ایده ی جدید چند وقت دیگه برمیگردم.منتظرم باشید✨

Melodyyy_1111

https://www.wattpad.com/story/397707891?utm_source=ios&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details&wp_uname=Melodyyy_1111
          
          �✨ وقتی چشم‌هات با نگاه کسی قفل می‌شن که باید ازش فرار می‌کردی… اما نکردی…
          
          او نه یک قهرمان بود، نه یک نجات‌دهنده.
          او خطرناک بود. مرموز. مثل سایه‌ای که توی تاریکی پنهان شده.
          اما حالا… قلبش برای دختری می‌تپه که نباید بهش نزدیک می‌شد.
          
           گروگان‌گیری
           تعقیب‌و‌گریز
           عشقی که نباید شکل می‌گرفت
           جنگی میان عشق، انتقام و حقیقت‌های پنهان
          
          رمانی که آرومت نمی‌ذاره، هر پارتش با یه خماری تموم میشه!
          اگر طرفدار دارک رومنس واقعی، مردهای مرموز، و داستان‌های پر از پیچش‌های غیرمنتظره‌ای…
          فقط یک شانس به این رمان بده!
          
           در حال انتشار روی Wattpad
           ‌اسم رمان: Beneath His Shadow
          ‏✍️ Author: Melissa
          
           فقط اگه آمادگی عاشق شدن از نوع خطرناک رو داری… بخونش!
          

jkscorp

‎پارک جیمین، جانشین مخفی امپراطوری پارک ها که به مدت بیست و دو سال هویت و اطلاعاتش پنهان بود، بعد از مرگ خانواده‌اش توسط اداره ی پلیس بازداشت و به حبس ابد محکوم میشود. با پیشنهادی که کیم نامجون، افسر عالی رتبه ی کره ی جنوبی به او میدهد، مغزش را به کار انداخته تا دوباره در مسیر قرار بگیرد و راهش را به سمت جئون جونگکوک و رقیبش، کیم تهیونگ باز کند. 
          
          https://www.wattpad.com/story/375724305?utm_source=ios&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details&wp_uname=busantownroad

sam_hanoul

خوشحال میشم نگاه بندازید ؛)
          
          •  توضیحات داستان:
          ❞ من برات خطرناکم‌. میتونم تو رو با این عشق خفه کنم. میتونم تمام وجودت رو به اسارت خودم دربیارم و یا حتی بدتر... میتونم کاری کنم که نتونی حتی یک لحظه بدون من زندگی کنی...❝
          
          سریر مقدس. داستانی درباره‌ی انتقام‌های خونین، قلب‌های آتشین و بوسه‌های زهرآگین. 
          شاهزاده نامجون به خاطر ماهیت بی ارزشش به عنوان یک بتا از خاندان سلطنتی کاملور طرد شده است. حالا سال‌هاست که دور از برادران آلفا و مادر پلیدش زندگی میکند. اما طولی نمیکشد که پای شاهزاده دوباره به دربار باز میشود. سانیا، ملکه‌ی زیبا ولی نادان کاملور نقشه‌ی حمله به کاریستینیا در سر دارد و ناگریز، شاهزاده‌ی طرد شده را به عنوان فرمانده‌ی ارتشش بر میگزیند. 
          حالا، او در اسارت دروغ‌هاست و زمانی که با شاهدختی از کاریستینیا ملاقات میکند، همه چیز بدتر و حصار دروغ‌ها هر لحظه تنگ‌تر میشود...
          https://www.wattpad.com/story/284272862?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=sam_hanoul