«من خوبـــ شکستمــــم»
در جهانی که سایهها و درد در هر گوشهاش خانه کردهاند، نور تنها امیدیست که دلها را زنده نگه میدارد.
داستانی پر از عشق، دلتنگی، ترس و شجاعت—جایی که مرگ و زندگی در هم تنیده شدهاند و هر نفس، فرصتی دوباره برای یافتن پیوندهای فراموششده است.
ژان، جوانی که جسمش در میان درد و خستگی ایستاده و قلبش از ترس از دست دادن فرزند و عزیزان میلرزد، حالا در آستانهی تجربهای است که روحش را سبک و آزاد میکند؛ جایی که عشق، حتی از فاصلهی مرگ، مسیر خودش را پیدا میکند.
آیا او خواهد توانست دوباره قلب خود را با نور و امید پیوند دهد؟
آیا میتوان در میان ترس، درد و فقدان، به زندگی و عشق بازگشت؟
هر فصل از این داستان، دریچهایست به قلب انسانیت، جایی که حتی در تاریکترین لحظات، نوری از ایمان و محبت، راهنمای قدمهاست.
قدم در جهانی بگذار که در آن مرگ، پایان نیست و عشق، نیرویی جاودانه است…☁️
https://www.wattpad.com/story/317530115
I will never forget you
من هیچ وقت فراموشت نمی کنم❄️
«وقتی آتش و یخ عاشق میشوند...»
در جهانی پارهپاره از دود، درد و دشمنیهای کهن، دو شاهزاده در لباس جنگ به مصاف یکدیگر میروند... بیآنکه بدانند سرنوشت، طرحی دیگر در سر دارد.
شمشیرها میدرخشند، زخمها میسوزند، اما در میان شعلهها، دستی دراز میشود و عشقی ممنوعه، از دل نفرت زاده میشود.
از درون جنگ و خون، صلحی ممکن است پدید آید... اما بهایش چیست؟
این داستان عاشقانهایست در دل ویرانی، قصهی قلبهایی که میان آتش و یخ، تاریکی و نور، باید انتخاب کنند...
و شاید... عاشق شوند.
: "A Legend of Ice and Fire #افسانه_ی_یخ_و_آتش
by Supernatural313 on Wattpad https://www.wattpad.com/story/249415580?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger.web&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=Supernatural313
بعد از مدتها، اینجا آپ داشتم و بلافاصله دو نفر آنفالوم کردن ಥ ಥ دو تا احتمال داره، یا حداقل قابل تحمل نمینویسم یا ناراحت شدید که فقط با ییبوتاپ مواجه میشید •᷆ •᷃ اگه مورد دومه که بلا بهدور ^^