shakiba_msv

سناریوی تهجینی که گفته بودم توی بوک swimming trainer آپ شد

elnaz_1995

تهجین قشنگم
Reply

Zephyr31TJ

بعد از کلی این دست اون دست کردن قراره دلم به دریا بزنم و دنیاهای کوچیک و پر نقصم رو باهاتون شریک بشم...
          خیلی خوشحال میشم که همراه تهجین دنیای من باشید❣️
          
          https://www.wattpad.com/story/369566182?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Zephyr31TJ
          
          و مرسی که اجازه میدی اینجا پیام بذارم
          امیدوارم از نوشته هام لذت ببرید ^^

Arghavan7982

Hatred ~~~~نفرت
          سلامممممم
          ببخشید که بی اجازه توی مسیج بوردتون پیام میذارم
          یه دنیا بوس به شما
          میشه لطفا از بوک من حمایت کنید :)
          اگه عاشق ژانر های انتقامی هستین این بوک مناسب شماست
          این بوک اولین بوک من با کاپل تهجینه
          خیلی ممنون
          +سوکجینا..... زودتر آرزو کن 
          الان کیکت آب میشه... 
          -خیلی خب..... هولم نکنید.... 
          سوکجین بایه لبخند دندونی تودل برو آرزویی کردو به قصد فوت کردن شمعا سرشو جلو برد 
          درست لحظه ای که شمعا خاموش شدنو دود حاصل از اونا توی فضای کافه پخش شد تازه فهمید یه پسربچه ده قدم اونطرف تر ایستاده و عین یه مجسمه بهش زل زده 
          بی خبر ازاینکه اون پسر همزمان با وقتی که خودش داشت  آرزو می‌کرد توی این کار باهاش شریک شده بوده و باتموم وجودش دعا کرده بود
          که سوکجین دیگه هیچوقت لبخند نزنه!!!  
          روزی که سوکجین ده ساله باخوشحالی توی اون کافه ی کوچولو همراه باخانواده اش شمعای کیک تولدشو فوت می‌کرد مطمئنن حتی یه لحظه ام احتمالشو نمی‌داد همون پسری که بی دلیل بهش زل زده بود 15سال بعد اونو به عنوان یه برده صاحب میشه و اسیر عمارت خودش میکنه....
          حالا بعد از اون همه سال....
          بالاخره نوبت برآورده شدن آرزوی تهیونگ بود....
          
          https://www.wattpad.com/story/354287310?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=Arghavan7982&wp_originator=pZ7LUcCANbc02w7r%2BVHS3qraATM7Na8p8H60FGklI66X28%2FfyZMe6tcTIn1ZB0fttqbWSlxOOcjbpAOwDMCA5b%2FspAFT5G51FbA0qtS%2BSOjGv3eZ%2BvSXEQS5Sg4DIDbK 

san_yas

Tis is the life of the fox...
          
          گذشته‌ای دفن شده و خاطراتی پوسیده.
          مردی که تلاش می‌کنه خانواده‌ی جدیدش رو با چنگ و دندون نگه داره.
          آیا زندگی دست از سرِ کوه داستان برداشته و دیگه کاریش نداره؟
          این قطعا پایان ماجرا نیست وقتی قلب های تپنده برای اشخاص دیگه‌ای تپیدن رو یاد گرفتن.
          
          داستانِ زندگی مستر فاکس رو دنبال کنید و با اعضای خانواده‌ای که از یک خون نیستن... 
          آشنا بشید.
          بندِ پوتین توانتون رو ببندید و زره های آهنین به تنِ قلب هاتون کنید.
          این داستان در پسِ جملات گلوله دارد_
          
          _
          
          https://www.wattpad.com/story/348117501?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger.web&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=san_yas&wp_originator=BeasxEmTygS4LSIkCtg51wbqtakMcLQBDY3ZVL1pI%2BlZPKdy9F%2FkcE04o%2FUoHD5gFLapbRDx3hzpNWNJFH2WZh05XPykQVJSEWn3ly7EEikqeZG0XXxgh6Q5g%2FCPFam1

HukaM93