البته میدونم که این اپیزود هم تموم میشه. و نمیمیرم هیچ وقت چون خیلی جوونم و وقتایی هست که حالم بهتر باشه و از زندگی لذت ببرم. الآن فقط خیلی تحت فشارم و روزهای خوبی نیست.
امروز ۲/۲/۲ عه و تنها دلیلی که دارم به زندگی ادامه میدم اینه که مرگم اطرافیانم رو ناراحتتر میکنه. محیط درون و بیرون خونه مسمومه. جای امنی ندارم. فکر میکردم داشتن محبت به کسی باعث میشه همه چیز رنگ بگیره و یک مدت واقعا رنگ گرفت ولی راهکار همیشگی نبود. آیندهی شغلی و تحصیلی روشنی ندارم. کاشکی میتونستم برم یک جای خیلی خیلی دور.
امروز ۲۳ فروردین ۱۴۰۲.
تو همهی این سالها هروقت که پریود میشدم آروم میشدم. این ماه دقیقا برعکسه و بیشتر از همهی مواقع عصبی و خستهم. مثلاً میدونم اگر امروز عصر برم پارک نباید روی پل برم. دلم میخواد اونقدر جیغ بکشم تا بیهوش بشم. ذهنم خیلی بدجنسه و هروقت که میام پول جمع میکنم که برم پیش روانشناس، کلاس موسیقی باید شهریهش رو کلی اضافه کنه و بی پول بشم. دانشگاه داره داغونم میکنه و میدونم که فقط باید مدرک بگیرم تا تموم شه ولی واقعاً دارم داغون میشم و توانایی تحمل فشارهای روانی دانشگاه رو ندارم. ولی خب باید زنده بمونم چون میدونم زندگی قشنگه و وقتی از این اپیزود دربیام خیلی بهتر میشم.
امروز ۲۳ اسفند ۱۴۰۱.
باور اینکه تونستم زنده بمونم تا این جای سال واقعاً سخته. باور اینکه تونستم دووم بیارم این سال وحشتناک رو واقعاً سخته.
باور اینکه دلم بیشتر از همیشه زندگی و آزادی میخواد واقعاً سخته.
امید دارم. امیدوارم زنده بمونم و ببینم. امیدوارم زندگی کنم و زندگی کنم.