های مینا سان!
امیدوارم حالتون خوب باشه.
وانشاتی که میخوام در موردش حرف بزنم چرخشه. این وانشاتو از روی خوابی که دیدم نوشتم، از خود کرکتر اصلی که دابی باشه گرفته تا کارایی که از اول تا آخر داستان انجام داد. امیدوارم بخونیدش و لذت ببرید!
های مینا سان!
امیدوارم حالتون خوب باشه.
وانشاتی که میخوام در موردش حرف بزنم چرخشه. این وانشاتو از روی خوابی که دیدم نوشتم، از خود کرکتر اصلی که دابی باشه گرفته تا کارایی که از اول تا آخر داستان انجام داد. امیدوارم بخونیدش و لذت ببرید!
بلاخره یکی از وانشاتای مورد علاقمو نوشتم و آپ کردم.
لطفا دوستش داشته باشید خب؟
در ضمن، امروز تولدم بود. میتونین با ووت و کامنتای قشنگتون امروزمو بهتر کنین!^^
سیلور دوستتون داره.
September 2.
دو سال میگذره.
به همین زودی دو سال باورنکردنی از روزی که واتپدو راه انداختم و اولین فیکشنمو، یعنی سیلیکا رو گذاشتم میگذره!
تو این دو سال، من با سیلیکا بزرگ شدم، بهش شاخ و برگ دادم و خیلی ناخودآگاه بهش سناریوهایی اضافه کردم که در واقع هیچ روز به ذهنم خطور نمیکرد که بتونم!
و البته، سیلیکا تنها کاری نبود که پابلیش کردم، وان شاتای بودن و هستن که کار کردم و دارم روشون کار میکنم. فیک هایی که با لحظه به لحظهی نوشتنشون زندگی کردم.
همینطور سیل چان طی این دو سال سعی کرد که مهارت نوشتنشو بهتر کنه و این روند ادامه هم خواهد داشت چرا؟ چون کرکترای یه داستان در واقع زنده هستن و احساسات دارن و اون شخصی که بتونه احساسات این کرکترا رو به خواننده منتقل کنه میتونه اسم خودشو 'نویسنده' بزاره!
و در اخر، میخوام از خواننده های عزیزی که بودن و هستن تا الان تشکر کنم. و صد البته، ویکتور، دوستم و بهترینم که بخاطر اون بود من این راهو شروع کردم. ممنونتم^^
دوستتون دارم♡
Ignore User
Both you and this user will be prevented from:
Messaging each other
Commenting on each other's stories
Dedicating stories to each other
Following and tagging each other
Note: You will still be able to view each other's stories.