دفتر خاطرات درد داره
خدا نکنه به اتفاق بری سراغ حرفای قدیم
چیزایی گفتی که حتی خوندنشون اشکات رو در میاره
پارسال همین روزا یه جایی از یه دفتری نوشته بودم
این ماه برا بقیه سی روز داره واسه تو دوازده روز
و قشنگ یادمه بابت این که دوازدهمش قصد خودکشی داشتم ناراحت نبودم
خوشحال هم بودم که بالاخره تموم میشه
امسال همین روزا یه گوشه ای از همون دفتر نوشتم آدم باش. قدر بدون. خودت رو انقدر نشکن.
بقیه به حد کافی میشکوننت
حقیقتا برعکس شونزده سالگی
اصلا از هیفده سالگی خوشم نمیاد
و حس میکنم امسال سالیه که اون شکست بزرگه رو تجربه میکنم
هرچند که تا همین الانشم آسوده از بدبختیای پشت هم نبودم