soofydem

فیکه جدید آپ کردم 

onseaa

های لاو
          من دارم یه فیک از تهکوک مینویسم و تازه شروع کردم
          میشه یک نگاهی بهش بندازی ووت بدی حمایت کنی
          شاید خوشت بیاد:))
          https://www.wattpad.com/story/315357913?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=callgwr&wp_originator=rQPd7v1quVWoiim9ZpuEJND6G8ZrOndzy5uHj3XAc22al4MzkIkrUZErcHJgdOdbeUInU36GV2jrq%2FvmuG8qNycjjiKXo%2FsOvJYZbK%2FmhfTY%2FFWR7y5Le9%2FJOGEUjOC6
          
          

This_is_vic_

انیو خوشحال میشم به بوکم سر بزنی و حمایت کنی فالوم کن قول میدم پشیمون نشی :) اصن اگر خوشت نیومد بیا تو بورد بهت شکلات بدم از دلت در بیارم :)))))
          https://www.wattpad.com/story/317903250?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Tae_kook_luve&wp_originator=1Zw7q6NxjFv%2F1wwu4PgR2TZIe%2Bsb%2FaMwQrMVbj1eYxMPSOsIR4zCl5rHAiSE51IwW604jcvRRv0CKlt%2B6UbABQwLoH7OnquBPtmSvw6OtLNqkOfYSdWmGLX5M0sPDQeF
          

vk20lover

          ♡●♡پلیییز حمایت کنید♡●♡
           
          ~به نام او
          
          جونگکوک یه هایبرید خرگوش ( که توی زندگی اونا هایبرید،! موجودی جدید و ناشناخته است ) که با نامادریش زندگی میکنه 
          پدر مادرش رو طی یه اتفاقی از دست داده 
          که یک روز برای فرار از خونه ی نامادریش!
            به زندگی جدیدی وارد میشه..! 
          ***
          
          تهیونگ آدم بی اعصابیه که صاحب یه شرکت مد و فشن معروفه و یه بار...که هزار خلاف برای زیاد کردن پولهاش انجام میده ...از برده ی جنسی کردن مدل هاش تا شکنجه دادن ادمای دیکی پولدار
          
          
          https://www.wattpad.com/story/314289102?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=taekookAreel&wp_originator=DkuBYZ6DC3NH9EY2%2BGCZDR6wSluP7piqLBWf8vTVXuhaAXMcvs89RiwEGFtMBgXBbBkKmHYq%2FUd45HNDCY9ZufRUvLysOwuY1Nc4VBT6cu%2BEkyR3d%2F5EKeotryWBpUs4

Nellin9597

خلاصه :
          جونگکوک، پسر 19ساله ای که سال اخر دبیرستانه و عاشق نقاشی عه. روحیه حساس و شکننده ای داره!!
          از نظر خودش خدای بدشانسیه . طی اتفاقاتی خانوادش اونو طرد میکنن .
          اما چی میشه اگر اون با یه مرد سرد "همخونه"بشه!!!
          ولی یک‌ چیزی بگم یادتون بمونه :
          ‏"گاهی‌ وقتا بدشانسی‌ هامونم از سَر خوش‌ شانسی‌ هست"؛
          این رو بعدا متوجه‌اش می‌شیم.https://www.wattpad.com/story/302954238?utm_source=android&utm_medium=whatsapp&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=vkookiot7&wp_originator=d1ERCw4W6hOEGcaR3iE%2FHl3tyeRGFFxgRquA0JGstzqWKNhrWHWflD5F2lIR5W66WUvGZp8wMZSLVfnDs90ukZ4rJCVGkB6uJQpNkZvY6192%2Bq%2ByFlvsdm%2B3igtbdR8s
           سلام لاو
          ما تازه شروع به نوشتن این بوک کردیم و از حمایتت بینهایت ممنونیم!
          سناریو خیلی جذابی داره و روش خیلی کار شده.
          مطمئنم که از خوندنش پشیمون نمیشی!
          یه سر بهش بزن امیدوارم لذت ببری

sam_hanoul

سلام نویسنده ی عزیز ^o^ 
          من یه تازه کارم. خوشحال میشم به داستانام سر بزنی. شک ندارم خوشت میاد.
          •-•-•-•-•-•-•-•-•
          مین یونگی، معروف ترین جراح مغز و اعصاب سئول، در بیمارستان گونگیل مشغول کار است. 
          او مردی موفق ولی سرد و بی احساس است که همه به او به عنوان موجودی یکدنده نگاه میکنند. 
          اما کسی خبر ندارد که این ظاهر سرد فقط برای دفاع از ترس ها و کابوس هایی ست که یونگی به دوش میکشد.
          ولی بعد از مدت ها، با وارد شدن هان جی هیون، رزیدنت سال اولی به بیمارستان گونگیل، ممکن است یونگی سپر دفاعش را پایین بیاورد و قلب سردش را به دستان گرم این دختر بسپارد؟
          •-•-•-•-•-•-•-•-•
          + تو هدیه ی منی جی هیون. کسی که منو از عالم سیاهی و درد بیرون کشید. کسی که با چشماش، چشمای سردمو گرم کرد. کسی که روی گونه هام دست کشید، تا رد اشک هامو پاک کنه. برعکس بقیه که روش سیلی میزدن....
          
          https://www.wattpad.com/story/284577647?utm_source=android&utm_medium=whatsapp&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=sam_hanoul&wp_originator=T0oabpGuOUDnXgMi7oKZDshUFNnVoKvY4E4jveBBx%2FCnfd25y%2FcozyMtd2vxM9QTXF6yRSnE2FPV1RvnnZFQj1Gi%2B0pXug5xBYnmd%2BytJigGAMzVD6gC7LtA2HweoMT2