suka41roomina

چرا تا دوماه پیش که بشدت نیاز داشتم وارده رابطه شم هیشکی، تاکید میکنم هیشکی! نبود؟ الان که میخوام شوگرمامی خودم باشم و وقتمو برا زندگیم صرف کنم، دوتا دوتا کیس میوفته جلوم؟ خخخ، کارما گا*دمت..

Seti656700

-تکیه داد به دیوار سرد اتاقش
          زانوهاش و بغل کرد
           یه قطره اشک از چشماش چکید؛)
          آهنگ غمگین زیادی رو مخش بود 
          روش دوتا پتو بود ولی میلرزید
           از سرمای قلب یخ زدش . . .
          از شدت قلب درد چشماشو بسته بود
           که هیچ چیزی حس نکنه
           مدام زمزمه میکرد!
          چیزی نیس! اینم میگذره!
          عادت میکنی عادت میکنی!
          عادت میکنی!!!!!
          
          
          I think you'd like this story: "Bay A"Vkook"" by Seti656700 on Wattpad https://www.wattpad.com/story/370335533?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Seti656700
          
          خوشحال میشم حمایت کنید :)

suka41roomina

چرا تا دوماه پیش که بشدت نیاز داشتم وارده رابطه شم هیشکی، تاکید میکنم هیشکی! نبود؟ الان که میخوام شوگرمامی خودم باشم و وقتمو برا زندگیم صرف کنم، دوتا دوتا کیس میوفته جلوم؟ خخخ، کارما گا*دمت..