the_bokeh

پارت 16 رو از دست ندید خوشگلا

DejavuRaven

سلام زیبایِ دوست‌داشتنی...متأسفم که بی‌اجازه میهمانِ نگاهت میشم!دوشاتیِ من تازه تکمیل شده
          و به نگاهِ گرمِ زیبای خوش‌قلمی مثلِ تو نیاز داره!
          خوشحال میشم اگر بتونم چند دقیقه‌ای رو میزبانِ وجودت باشم
          https://www.wattpad.com/story/372414109?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=DejavuRaven

VK-Cheri

سلام عزیزم ببخشید بی اجازه توی مسیج بوردت پیام میزارم ‌‌..
          من تازه کارم رو توی واتپد شروع کردم و خوشحال میشم اگر دوست داشتید یه سر به فیکم بزنید..
          
          
          خلاصه : 
          گاهی فرار از تاریکی ، تاریکی عمیق تری به دنبال داره
          نخ سرنوشت بی اجازه اونها در هم تنیده شده بود تا زندگی رو رغم بزنه که با بوی غم و سیاهی خون خو گرفته.
          پسر بیست ساله ای که در تقلای زنده موندن با افرادی اشنا میشه که ادعای عجیبی راجب اون دارن و گرفتن دستهایی که به سمتش دراز شدن اون رو با گذشته راز آلودش رو به رو میکنه.
          شاید از ابتدا گذشته همان آینده بود و آینده گذشته ای که ازش فرار میکرد..
          و هیچ کس نمیدانست پایان این گرداب بی پایانِ زمان چه بهایی برای شکوفه عشقش خواهد داشت !
          
          ---
          
          پسر دستش رو روی سینه مرد مقابلش گذاشت و لب زد : وقتی بچه بودم ارزوی پرواز داشتم ! 
          حس آزادی و سرخوشی وقتی که بین هوا معلقی .. بدون اینکه هیچ فکر و سنگینی احساس کنی "
          قطره اشکی به ارومی از گوشه چشمش چکید و مردمک های لرزونش روی صورت اروم مرد نشست : میای باهم پرواز کنیم ؟"
          
          https://www.wattpad.com/story/374360976?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=VK-Cheri

Seti656700

کیم تهیونگ و جىٔون‌ جونگکوک تو سن کودکی متهم به قتل عمد میشن و بخاطر اینکه به سن قانونی نرسیدن وارد موسس اصلاح و تربیت که فرقی با زندان یا تیمارستان نداره میشن و چی میشه اونجا همدیگر  ملاقات کنن ؟
          
          -------------------------
          
          تکیه داد به دیوار سرد اتاقش
          زانوهاش و بغل کرد
           یه قطره اشک از چشماش چکید؛)
          آهنگ غمگین زیادی رو مخش بود 
          روش دوتا پتو بود ولی میلرزید
           از سرمای قلب یخ زدش . . .
          از شدت قلب درد چشماشو بسته بود
           که هیچ چیزی حس نکنه
           مدام زمزمه میکرد!
          چیزی نیس! اینم میگذره!
          عادت میکنی عادت میکنی!
          عادت میکنی!!!
          
          
          I think you'd like this story: "Boy A"Vkook"" by Seti656700 on Wattpad https://www.wattpad.com/story/370335533?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Seti656700
          
          خوشحال میشم نگاهی بندازید :)

mohadeseh8897

عشق مقدس است همچون نام مریم در انجیل!
          و من، به زنجیر کشیده شده در این بند گرفتارم
          در لای به لای تارهای مواج موهای تو 
          غرق شده در قهوه ای تلخ چشمان تو 
          و در عطش بوسیدن یاقوت های سرخ تو
          در حسرت دوستت دارم های تو 
          مجنون و دیوانه همجنس خود...
          
          _________________
          
          +خفه شو!
          
          +خفه شو عوضی!
          
          +بسه دیگه بسه!
          
          +من یه آشغال منحرف نیستم!
          یه روانی کثیف نیستم!
          یه هوس باز کریه نیستم!
          مریض نیستم!
          نجس نیستم!
          
          +من فقط دوست دارم لعنتی همین!
          میفهمی؟دوست دارم!
          
          +من..فقط...دوستت دارم....
          
          __________________
          
          تهیونگ پسریه که به خاطر گرایشش از خانواده طرد شده و جونگ کوک؟...میدونید..اون حالش خوب نیست...
          
          
          [ بوسیدن تو ]
          
          https://www.wattpad.com/story/367462197?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=mohadese8897
          
          به حمایت نیاز دارم، دوس داشتین سر بزنین:)