Sign up to join the largest storytelling community
or

داشتم یه تیکه از ففه رو مینوشتم که توش کلمه ی " دستای" رو داشت.... بعد کیبوردم خودش طبق چیزایی که بلد بود یه جمله داد که من تا صبح داشتم باهاش جر میخوردم « دستای عاشقت تنگ شده ابراهیم، عزیزدلم، د...View all Conversations