Sign up to join the largest storytelling community
or
Stories by thisismahtab
- 2 Published Stories
better than words (Persian)
32.1K
3.1K
25
نمیتونستم ادامه بدم.
همه رفته بودن.
رفتم جلوی قبرش.
به اسمش و عکسش که داشت میخندید نگاه کردم.
صداش تو مغزم...
#206 in niallhoran
See all rankings
Forever (Persian)
8.4K
729
10
«متاسفم و...خدافظ.» لویی گفت و چشمش رو بست تا اشکش روی گونش بریزه.
«خدافظ لویی.»
«تا ابد نگهش میداری؟» اون از...
+2 more