Doe-Gh

سلام اومدم یه فیکی بهت پیشنهاد بدم که واقعا عالیه و قلم نویسندش خیلی قویه، من قبلا کارای دیگه ای هم ازش خوندم، تازه اومده واتپد و نیاز به حمایت داره، اگه سر بزنی قول میدم پشیمون نشی ....
          و شرمنده بابت تبلیغ❤️
          https://www.wattpad.com/story/302067208?utm_source=android&utm_medium=com.miui.notes&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Doe-Gh&wp_originator=fAsob4eOkG4l42aab%2Fqc7e2pj63avTvkoClTfjowe3EUvSKy5FC%2FyUjAJe1b8GEEUZBwALTrHyToleFnpic5%2FHkVYDUCaYG4yyOQAupNBeluCdvLqLEsF5n%2Bikf3KaRc

Eva_story

سلام. من یه فیکشن نویس ۲۳ ساله هستم که برای پیشرفت توی نوشتن به توجه‌تون نیاز دارم.
          ممنون می‌شم اگر تمایل داشتین به بوک هایرِث من سری بزنید
          
          خلاصه فیک: روایت دختری به نام آرو که زندانی عمارت یک قاتل اجاره‌‌ای(جونگ‌کوک) می‌شه!
          بدون اینکه حتی دلیلش رو بدونه...
          
          _ اگر قرار بود بکشیم تا الان انجامش می‌دادی. 
          جونگ‌کوک ابرویی بالا انداخت:
          _ انقدر زود اعتماد نکن!
          آرو مضطربانه آب دهانش را قورت داد:
          _ پس چرا نمی‌کشیم؟ برای چی حبسم کردی؟ 
          لحنش آرام و محتاط بود. هنوز آنقدرها هم که نشان می‌داد به او اعتماد نداشت.
          وقتی از او جوابی نگرفت لب‌هایش را داخل دهان کشید و تمام حدسیاتی که این مدت برای خودش جمع کرده بود را در ذهنش ردیف کرد:
          _ چون چهره‌ت رو دیدم؟
          جونگ‌کوک بلاخره نگاهش را از شعله‌ها گرفت و به چشم‌های آرو و گونه‌های حرارت دیده و سرخش دوخت. 
          نگاه و حالت چهره‌اش هیچ کمکی به آرو نمی‌کرد، پس با لحنی تحلیل رفته و غمگین ادامه داد:
          _ می‌خوای منو بدی به کسی؟
          جونگ‌کوک ابرویی بالا انداخت و گوشه‌ی لبش به سمت بالا متمایل شد. اما باز هم جوابی نداد. خیره به چشم‌های دختر پایین پایش، لیوان را به لب‌هایش رساند و صبر کرد تا حدس‌های خلاقانه‌‌ی بیشتری بشنود.
          _ من...شبیه کسی هستم که عاشقش بودی؟
          جونگ‌کوک به خنده افتاد.
          نگاهش را به طرف دیگر داد و شانه‌هایش شروع به لرزیدن کردند.
          و آرو محو آن لب‌های کش آمده و بینی چین خورده شده بود. 
          انگار با خنده‌ی بی‌صدا و آرام او هیپنوتیزم شده بود که نفهمید دستش به هیزم‌ها نزدیک شده و با سوختن دستش، سریع آن را پس کشید و دهانش را به جای سوختگی رساند.
          _ خیلی حرف می‌زنی!
          
          https://www.wattpad.com/story/170777440?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Eva_story&wp_originator=49HgBllP5%2BAsky6H0Z72UagF6sahBK1VTmo4Dud4217mOWLR4WDRvVcLpvmwqbrjNYXqr8FUG2nvah05obb3sszHIQB5ootJm8JsRfIDw8%2FbZuotKXmzxJV5mksMe1Cy

picorou

✩。:•.─────  ❁  ❁  ─────.•:。✩
          
          وقتی خجالتی ترین دختر و محبوب ترین پسر مدرسه ، بدن هاشون رو با همدیگه عوض میکنن، با یه نگاه کوچیک، به چشم اندازهای کاملاً متفاوت زندگی ، زندگیشون زیر و رو میشه!
          
           اون دختر زندگی کردن رو یاد میگیره. و اون پسر عاشق بودن رو یاد میگیره......
          ✩。:•.─────  ❁  ❁  ─────.•:。✩
          های بیوتی امیدوارم حالت خوب باشه!
          خوشحال میشم به فیکم سر بزنی و اگه ازش خوشت اومد حمایتم کنی!♡~
          https://www.wattpad.com/story/249442255?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=R-eurion&wp_originator=VIiIu%2FEVqAPktRVtKD4l87sdrORJss1SfUBKcpBq6cPCMK%2FO3Zo5adVZmvZ%2BeydY%2FuT2S4jfIJpJDm3dqgHF0%2FE8tr8VbG75Qzztjttv0%2BRu6QLSPzDB%2BAEZnmMY2xuT

angeliclilies

سلام عزیزم اگه به فیک های بی تی اس و بلک پینک و همینطور ژانر عاشقانه معمایی مهیج و فراطبیعی و یکم
           هم ترسناک علاقه داری خوشحال میشم به فیکم سر بزنی و نظرتو بگی 
          https://my.w.tt/MxCkmGQcfbb
          امیدوارم که خوشت بیاد و لذت ببری⁦❤️⁩✨