سلام دردونههای من✨
بعداز مدتهای خیلی طولانی نویسندهی بد قولتون با دنیایی از شرمندگی، خجالت و صد البته دلتنگی برای دُردونههاش اینجاست…
تأسفم برای این دوری چند ماهه، توی کلمات نمیگنجه و از نتظار نگاه ارزشمند همراههای همیشگی لاله و زمستونش عمیقاً عذر میخوام~
مدتی هست که مشغله، اَمون نفسکشیدن نمیده و زندگی در سختترین حالت خودش میگذره و من هم مثل تمام آدمهای این خاک بلاگرفته، دارم تلاش میکنم هرروز بیشتر از دیروز از منجلاب بزرگسالی جون سالم به در ببرم…
توجیه و بهانهای برای این وقفه نیست و خودم هم عمیقاً بابتش غمگینم؛ اما گره کوری بین تمام این بالاوپایینها به افکارم و قلمم خورده که من رو از نوشتن رانگ، دور میکنه.
رانگ توی مدتی که آپ شد، بارها و بارها کملطفیها رو نادیده گرفت، کمبودن حضور بعضی عزیزان رو به رو نیاورد و همیشه پر قدرت ادامه داد؛ اما صادقانه دلسردی از بازخورد، روند رو به جلوش رو هدف گرفت و در مقصدی بین راه، با غمِ زیادب متوقف شد؛ هرچند که خودم هم فکر میکردم با یه استراحت چند روزه، به روال قبل برمیگردیم…
تمام این مدت از طریق دیلی تلگرامم با دردونههایی که همچنان همراه موندن و لطف داشتن، در ارتباط بودم و بارها راجعبه شرایطم و ادامهٔ رانگ صحبت کردیم.
حقیقتاً شرمم میشد واتپد بیام وقتی که پارت جدیدی نبود و حدوداً چندین ماه از آخرین باری که اینجا رو چک کردم، میگذره؛ اما امشب بینهایت دلتنگ شدم و خواستم سری بزنم که با دیدن پیامهاتون، دلم خیلی گرفت و خواستم که باهاتون صحبت کنم :))
ممنون از اینکه بعضیهاتون همچنان منتظر پسرهای من موندید و بهشون امید داشتید؛ اینجام که بگم رانگ اگرچه برای مدتی متوقف شده، اما قراره پر قدرت ادامه پیدا کنه و تقدیم نگاه مهربونتون بشه✨
پارت چهل رو نوشتم و آمادهست؛ اما فعلاً آپ نمیکنم تا مطمئن بشم قراره پارتهای بعدی هم منظم و بدون وقفه آپ میشن^^
پس رانگ برای همیشه نمیهراه رهاتون نکرده و امیدوارم زودِ زود، دوباره تقدیمتون بشه و این بار، هیچ بیمهری نتونه زمینش بزنه~
دوستتون دارم و امیدوارم که روحتون در سبزترین طیف طبیعت، آروم و سلامت باشه✨
سلام دردونههای من✨
بعداز مدتهای خیلی طولانی نویسندهی بد قولتون با دنیایی از شرمندگی، خجالت و صد البته دلتنگی برای دُردونههاش اینجاست…
تأسفم برای این دوری چند ماهه، توی کلمات نمیگنجه و از نتظار نگاه ارزشمند همراههای همیشگی لاله و زمستونش عمیقاً عذر میخوام~
مدتی هست که مشغله، اَمون نفسکشیدن نمیده و زندگی در سختترین حالت خودش میگذره و من هم مثل تمام آدمهای این خاک بلاگرفته، دارم تلاش میکنم هرروز بیشتر از دیروز از منجلاب بزرگسالی جون سالم به در ببرم…
توجیه و بهانهای برای این وقفه نیست و خودم هم عمیقاً بابتش غمگینم؛ اما گره کوری بین تمام این بالاوپایینها به افکارم و قلمم خورده که من رو از نوشتن رانگ، دور میکنه.
رانگ توی مدتی که آپ شد، بارها و بارها کملطفیها رو نادیده گرفت، کمبودن حضور بعضی عزیزان رو به رو نیاورد و همیشه پر قدرت ادامه داد؛ اما صادقانه دلسردی از بازخورد، روند رو به جلوش رو هدف گرفت و در مقصدی بین راه، با غمِ زیادب متوقف شد؛ هرچند که خودم هم فکر میکردم با یه استراحت چند روزه، به روال قبل برمیگردیم…
تمام این مدت از طریق دیلی تلگرامم با دردونههایی که همچنان همراه موندن و لطف داشتن، در ارتباط بودم و بارها راجعبه شرایطم و ادامهٔ رانگ صحبت کردیم.
حقیقتاً شرمم میشد واتپد بیام وقتی که پارت جدیدی نبود و حدوداً چندین ماه از آخرین باری که اینجا رو چک کردم، میگذره؛ اما امشب بینهایت دلتنگ شدم و خواستم سری بزنم که با دیدن پیامهاتون، دلم خیلی گرفت و خواستم که باهاتون صحبت کنم :))
ممنون از اینکه بعضیهاتون همچنان منتظر پسرهای من موندید و بهشون امید داشتید؛ اینجام که بگم رانگ اگرچه برای مدتی متوقف شده، اما قراره پر قدرت ادامه پیدا کنه و تقدیم نگاه مهربونتون بشه✨
پارت چهل رو نوشتم و آمادهست؛ اما فعلاً آپ نمیکنم تا مطمئن بشم قراره پارتهای بعدی هم منظم و بدون وقفه آپ میشن^^
پس رانگ برای همیشه نمیهراه رهاتون نکرده و امیدوارم زودِ زود، دوباره تقدیمتون بشه و این بار، هیچ بیمهری نتونه زمینش بزنه~
دوستتون دارم و امیدوارم که روحتون در سبزترین طیف طبیعت، آروم و سلامت باشه✨