firoo_sunshine

خلاصه ی فیکشن من جنی شاهدخت هفتم گوریو مادرم به گیسانگ از سلسله ی هانه اون صیغه ی مورد علاقه ی پادشاهه اما منو برادر تنیم مجبور بودیم واژه ی نامشروع رو تمام عمر با خودمون بکشیم!
          برای فرار از ازدواج با پسر عموم به سرزمینهان رفتم و اونجا با شاهزاده های هان آشنا شدم.
          
          https://www.wattpad.com/story/376207159?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=firoo_sunshine

Teddima

"یه داستان جدید دارم که مطمئنم عاشقش می‌شید! قصه‌ی یه دختر ایرانی که تو دنیای فشن و مد پر از رؤیاهای بزرگه. وقتی به فرانسه می‌ره تا به آرزوهاش برسه، تو مسیرش با یه غریبه آشنا می‌شه... اما این آشنایی یه اتفاق ساده نیست! حس می‌کنه سرنوشت یه برنامه‌هایی براش داره که اصلاً انتظارش رو نداشته. فکر کنید چی میشه وقتی عشق، سرنوشت و یه عالمه پیچ و خم تو راهش ظاهر می‌شن… دوست دارید باهاش همراه بشید و بفهمید چه ماجراهایی در انتظارشه؟"
          https://www.wattpad.com/story/382398239?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=Teddima