Niramwrites

سلام  (✷‿✷) 
          
          خیلی ببخشید که بدون اجازه وارد مسیج بوردت شدم، اگر این پیام برات مزاحمت ایجاد می‌کنه پاکش کن. فقط می‌خواستم پیشنهاد بدم که اگه یه داستان آروم و فلاف دوست داشتی؛ به "خاطراتِ ما" یه فرصت بدی و ستاره‌ها و کامنتات رو نصیبش کنی♥
          
          https://www.wattpad.com/story/345988089?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Niramwrites&wp_originator=dWILEIcsmXb%2F9iMxzG6Rz%2BRi7BktcC0QdLRE4R47rnY1%2Fl%2B7L6q85hA0zZ6F82RJIONJMyyMhCPmRNL35jfLMHJZupq%2FY0LwgWkFPI%2Fh%2Bqu4xZxzsVL%2FTWjuTc1H06q6

Timma_ju

park_michax

های امیدوارم ناراحت نشی بدون اجازه اومدم مسیج بوردت:)
          من اولین بوکم رو پابلیش میکنم
          نیاز به حمایت داره
          خوشحال میشم یه نگاه بهش بندازی^-^
          https://www.wattpad.com/story/325456555?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Min_seulgix&wp_originator=4Ljtak5DQyKfnJ2oE%2FDgFptIwFX0a5SBrAdupYxlirL4aZ3R5%2BoQ0GFdQJdInrVqOWwPc8k31i2TH58lRgTPZT3j4CxN8EM%2FYITsbG%2BrVcRDm%2FYaGP0laDKy84umiypx

whattWhite

اوکی حتما ❤️
Reply

Adminesra123

های لاو
          معذرت بابت پیام تو مسیج بوردت
          میخواستم جدیدترین کارم معرفی کنم
          مطمئنم به کارت میاد
          خوشحال میشم فالو کنی و بوکای دیگه هم هست،دوست داشتی ی سر بهشون بزنی^_^⁩♡⁩
          
           https://www.wattpad.com/story/332241620?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=_esra13&wp_originator=NDs0V7wcq0yf9M5wfRW7rbh3TKJvhMMJ5pJR0P8I37KjBd%2BD0y%2FwVhWYG6%2FiK3I3skQRDCAxHJgsrBfvRmYN08TYd15Cqgws3ZuzVVAEJQfrm3m%2Be6v%2B8eAagzE1SSet

goli16s

سلام، ببخش اگه مزاحمت میشم
          من دارم یک فف دراماینی ترجمه میکنم
          خوشحال میشم اگه به پیجم سر بزنی و اگه دوست داشتی فف رو مطالعه کنی❤️

whattWhite

@goli16s اها اوکی عزیزم 
            موفق باشی
Reply

goli16s

@sherr_Owlim امروز اولین پارتو اپ میکنم
Reply

goli16s

@sherr_Owlim ممنونم♥
Reply

he_callsme_Nahal

**صورتش رو جلو آورد و دستش رو آروم پشت کمرم برد...
          با تپش قلب بالا نگاهش کردم که به سرعت اسلحه ام رو از کمرم کشید بیرون و با یه حرکت دستم رو پیچوند و به کابینت چسبوندم...
          ضامن اسلحه رو خلاص کرد و روی شقیقه ام گذاشت و گفت: «فکر کردی اینقدر خرم؟ نمیفهمم واسه چی اومدی اینجا ...»
          با استرس نفس نفس زدم و چشمام رو بهم فشار دادم که لبش رو به گوشم چسبوند و ادامه داد: «... لیلی کوچولو؟»**
          
          سلام عزیزم ⁦(◍•ᴗ•◍)⁩
          اگه به ژانر عاشقانه - پلیسی خوشت میاد و دنبال یه رمان با موضوع جدید میگردی به این بوک سر بزن ♡⁩♡⁩
          
          https://www.wattpad.com/story/275569065

bts0phile