نقطه شروع داستان ما دقیقا مشخص نیست!
من پرت شدم داخل تاریکی که باریکه نوری که ازش ساطع میشد نشون دهنده یه <عشق >بود
و البته منبع اون باریکه نور....
تابو های اطرافیان من بود که تبدیل شد به عقده،
تبدیل شد به یک حس!
و حالا کوک من دست تو رو ول نمیکنم
مشکل نیست تهیونگ بخواب!
من تو سیاهچاله ناخودآگاه ات هم باهات هستم
من <سایه> توام
ولی الان همراه باهم داریم تو تاریکی آرومی زندگی میکنیم
این تاریکی با وجود الگوهای کهنی که دیگران داخلش شکل دادن قشنگه ...
چون سرچشمش قشنگه نه خط های ریز و درشتی که باعث شکل گیری این عشق شد!
پس بیا غرق شیم تو ابن تاريکی تا لحظه کشیده شدن تو سیاهچاله!https://www.wattpad.com/story/376428619?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Anima_animos
آرزو
یک سلام کفتری تقدیم به تو ✨️
آه ... میدونی چقدر دلمون تنگ شده؟
بیا و فقط محو شده رو تموم کن باشه؟ ....
آیگو چطور میتونیییی
ولمون کردی به امان خدا
بیو ببینوم
حیف نیس؟ بخدا که حیفه ... بیا بقیشو بنویس
کاری متفاوت از اِمیلیا
جئون جونگکوکی که به طرز وحشیانه، خانوادهاش جلوی چشمهاش به قتل میرسن حالا اون به عنوان افسر جئون بازگشته تا انتقام خانوادهاش رو بگیره باید افسار تموم آدمهایی که در گذشته بهش آسیب رسوندن رو در مشتش بگیره.
قافل از اینکه قاضی خبره و زبردست کیم تهیونگ، با رشوه توی تمامی دادگاههاش برنده میشه. پشت پردهی قاضی کیم چه خبره؟
آیا جئون جونگکوک میتونه انقام خانوادهاش رو بگیر؟ چه خیانتهای بزرگی این وسط اتفاق میوفته؟
با "پژواکهای قصاص" همراه باشید تا پاسخی برای این سوالات پیدا کنید.
به زودی...
https://www.wattpad.com/story/364820857?utm_source=ios&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details&wp_uname=EmilAmour