سلام عزیزم.ببخشید مزاحمت شدم.اگه دوست داشتی به بوکم یه سر بزن(◍•ᴗ•◍)❤
خلاصه:تهیونگ پسری که همیشه به خاطره بنیه ی ضعیف و سو تغذیه ای که داشته،مورد آزار و اذیت و تمسخره بچه های مدرسه قرار میگیره اما هیچکدوم از اونها نفهمیدند چه زخمی رو روی روحش به جا گذاشتند.
زخمی که ثمره اش ساخت ماده ای شد که زندگیش روتغییر داد ...
از روزی که جئون ها وارد زندگیش شدند همه چیز پیچیده تر از چیزی شد که فکرش رو میکرد و اونجا بود که زندگی برای اون به یک مکان مهیج و استرس زا تبدیل شد!
هر دو سعی در مخفی کردن رازهاشون داشتند اما چی میشه اگر خیلی ساده رازها فاش بشن؟
چطوری میتونستند جلوی سرنوشتی که داشت کنترلشون میکرد رو بگیرن؟ https://www.wattpad.com/story/293641175