z_infinity_r

دوستان جدی جدی رفتم بیگ بن و رو به روی ساختمون پارلمان یه عکس بزرگ از هری دیدم و واقعا Proud :)
          	و اولین رستورانی که توی لندن رفتم موقع غذا خوردن Sign of the time پخش کرد و من گریم گرفت.
          	اگه وقت و حوصله‌ی قبلا رو داشتم حتما یه کتاب راجع به خاطراتم در لندن مینوشتم اما بعید بدونم کسی اینجا باشه که بخونه و بهم انگیزه‌ی نوشتن بده :(
          	اگه کسی از فندوم میشناسید که اینجا زندگی میکنه خوشحال میشم باهاش آشنا بشم. شاید دوستای خوبی شدیم‌.
          	همین دیگه.
          	بوس به روی ماه همگی 

z_infinity_r

@parian1993 من نویسنده‌ی Anxiolytic ام و پاکشم نکردم. تو صفحه‌ی هرولد ایران آپ میشد و هنوزم هستش. وای ایولا. خوشحال شدم. اگه اومدی و دوست داشتی بهم پیام بده
Reply

z_infinity_r

@FaRezXx ممنون عزیزوم ^-^ حتما‌ . بوس بوس 
Reply

parian1993

@z_infinity_r چرا همش فکر میکنم تو نویسنده ی یکی از داستانای مورد علاقمی که فالو دارمت ولی یادمم نمیاد کدوم. چرا پاک کردی خب؟ :( به هر حال من به زودی میام لندن امیدوارم ببینمت.:*
Reply

z_infinity_r

دوستان جدی جدی رفتم بیگ بن و رو به روی ساختمون پارلمان یه عکس بزرگ از هری دیدم و واقعا Proud :)
          و اولین رستورانی که توی لندن رفتم موقع غذا خوردن Sign of the time پخش کرد و من گریم گرفت.
          اگه وقت و حوصله‌ی قبلا رو داشتم حتما یه کتاب راجع به خاطراتم در لندن مینوشتم اما بعید بدونم کسی اینجا باشه که بخونه و بهم انگیزه‌ی نوشتن بده :(
          اگه کسی از فندوم میشناسید که اینجا زندگی میکنه خوشحال میشم باهاش آشنا بشم. شاید دوستای خوبی شدیم‌.
          همین دیگه.
          بوس به روی ماه همگی 

z_infinity_r

@parian1993 من نویسنده‌ی Anxiolytic ام و پاکشم نکردم. تو صفحه‌ی هرولد ایران آپ میشد و هنوزم هستش. وای ایولا. خوشحال شدم. اگه اومدی و دوست داشتی بهم پیام بده
Reply

z_infinity_r

@FaRezXx ممنون عزیزوم ^-^ حتما‌ . بوس بوس 
Reply

parian1993

@z_infinity_r چرا همش فکر میکنم تو نویسنده ی یکی از داستانای مورد علاقمی که فالو دارمت ولی یادمم نمیاد کدوم. چرا پاک کردی خب؟ :( به هر حال من به زودی میام لندن امیدوارم ببینمت.:*
Reply

Marry____

سلام…
          تو همیشه خیلی با من و کتابهام مهربون بودی. 
          فقط میخواستم چک کنم هنوزم اینجایی یا نه، و توی این روزهای سخت بعد از لیام… فقط میخواستم بدونم حالت چطوره. HUG

z_infinity_r

@Marry____ سلام عزیز مهربونم. راستش من فقط چند روز بعد از اتفاقی که برای لیام افتاد برای ادامه تحصیل اومدم لندن. حس و حال عجیبی بود. راستش این قضیه مهاجرت اونقدر واسم دل مشغولی ایجاد کرد که از دست دادن لیام یکم‌تو اتفاقا گم شد وگرنه خیلی بیشتر اذیت میشدم. به هر حال ممنونم از پیامت. امیدوارم تو هم خوب باشی ❤️
Reply

z_infinity_r

راستی میدونم قول داده بودم یه چیز جدید آپلود کنم و حتی نوشته بودم یه بخشیشو.
          اما یه قسمتایی از داستان، تو زندگی واقعی برام اتفاق افتاد و حالا دیگه برگشتن و ادامه دادن اون داستان برام خیلی خیلی سخته. مثل این میمونه که قلبمو از سینم بیارم بیرون و جفت‌پا بپرم روش :)))
          شاید اگه یه روز، زندگی واقعیم زیباتر شد، برگردم و بنویسمش و بذارمش اینجا حتی اگه هیچکس نباشه که بخونه!

z_infinity_r

@z_infinity_r .
            سلام 
            خوبم ^-^ خیلی ممنونم که یادت بود و احوالمو پرسیدی.
            واقعا لا با لای پیچ و خم زندگی گم شدم و انگار یک قرن از اینجا بودنم گذشته اما هستم و زنده! 
Reply

FaRezXx

@z_infinity_r 
            بچمم
            خوبی؟
            حس میکنم لا به لای پیچ و خم زندگی گم شدی
Reply

mesafehome

دوست داشتم برات یک چیزی بفرستم، دیدم احتمالا این پست از پیج موردعلاقه‌م انتخاب خوبیه!
          برای تو زهرای عزیز.
          
          https://www.instagram.com/p/CfRtWwHsAnF/?utm_source=ig_web_copy_link

z_infinity_r

@mesafehome .
            چک یور مسیج دود ;)
Reply

mesafehome

@z_infinity_r ای وای.
            خب چندتا نامه‌ی مختلف از آدم‌ها و کتاب‌ها بود.
            اگر واتپد قابلیت عکس فرستادن داشت حتما برات می‌فرستادم :) 
Reply

z_infinity_r

@mesafehome .
            خیلی ممنونم که پست پیج مورد علاقت رو برام فرستادی. حتما چیز قشنگیه ولی متاسفانه من اینستاگرام ندارم :( 
Reply

z_infinity_r

دلم میخواد یه کانال بزنم و همینطور توش چیزهای رندوم بذارم اما میدونم که به هفته نکشیده پشیمون میشم و میگم خب که چی و از اینکه فضای مجازی انقدر غمگینم میکنه گله‌مند میشم.
          احساس میکنم به یک فضای سومی نیاز دارم که توش حرف بزنم. به یک شیوه‌ی غیرمعمول و جدید.
          زندگی عجیبه و همینطور که سنم زیاد میشه تجربه‌های مغز بترکانم دارن گسترش پیدا میکنن. 
          قبل از اینکه مغزم منفجر بشه از این قضیه لذت میبرم که دارم امتحان میکنم و تجربه کسب میکنم اما بعدش افسرده میشم و احساس حماقت میکنم. 
          آه زندگی! گاهی وقت‌ها هیچ ازت خوشم نمیاد!

z_infinity_r

@z_infinity_r .
            پ.ن : بیشتر از گاهی وقت‌ها. خیلی بیشتر!
Reply

z_infinity_r

وای دوست دارم بشینم کلی چیز میز بنویسم راجع به دیشب ولی احساس میکنم تو کلمه‌ها نمیان!
          وسطش اینطوری میشم که فاک دیس شت میخوام جیغ بکشم فقط :))))

khoshe_adira

@z_infinity_r ٭خنده
            اشکالی نداره
Reply

z_infinity_r

@khoshe_adira .
            آیم ساری دود :(
Reply

khoshe_adira

@z_infinity_r با وجود اینکه یه غریبم حسودیم شد واقعا.
Reply