ElhamShirmast

سلام من دنبال یک فیکشنم تریسام بود فکر  کنم اسمش my daddy بود . زین و لیام فکر کنم ازدواج کرده بودند و هر دو تاپ بودن پس دنبال هری رفتن که با هر دوشون باشه. باهاش قرار می زارن و خانه شون میارنش . حتی فکر کنم از رعد و برق هم می ترسید . اما کلا جریان سر این بود که دنبال شخص سومی برای رابطشون بودن که باتم بشه

Smile_VK

_تسليم ميشين يا مرگ رو میپذیرین؟
          تهیونگ فرياد زد:
          -ترجيح ميدم بجنگم و بميرم تا اينكه تسليم تویه عوضی بشم.
          از جوابش خوشم اومد.زير لب طوری كه فقط اون بشنوه آروم گفتم:
          +كارت عالی بود رئيس.
          لبخند مستطیلیشو دیدم،خیلی کم پیش می‌اومد اینجوری بخنده.
          couple:Vkook
          https://www.wattpad.com/story/283599685

marcyific

های کیوتی ببخشید مزاحمت شدم، اومدم یه فیکی معرفی کنم شاید خوشت اومد و سر زدی هوم؟ و اینکه میشه پیج نویسنده رو هم فالو کنی پلیز
          
          تهیونگ معشوق و عزیزترین کسشو از دست داده و توی غم و دردش غرق شده، یه روز فکر خودکشی به سرش میزنه و عملیش میکنه ولی میره تو کما، چی میشه اگه تهیونگ توی خاطرات قدیمش غرق بشه و بهوش نیاد؟ 
          https://www.wattpad.com/story/334817004