دارلینگ،
از آخرین باری که دیدمت ماه ها میگذره
چطور باهاش کنار میایکنار اومدن با خانواده ای بجز من
خیلی دور از منمن خوب نیستم
یادم نمیاد آخرین باری که لبخند زدم کی بود
یا آخرین باری که خوب خوابیدمتو باید برگردی خونه
اونا آدم کافی دارن
اونجا بودن درست نیست، اینجا جای توعه
دلم برات تنگ شدهاین دردناکه که بدونم جایی بجز اینجایی
و این آزار دهندس که هنوز یادمه
که تو منو رها کردی
برای جبران همه چیز خیلی دیر شده؟من می خوام تشویقام رو پس بگیرم
اما تو داری کاری میکنی
که خوبه
برای خودت
برای کشورت
من فقط خودخواهمدوستت دارم ، مراقب خودت باش عشقم
دوست پسر همیشه عاشقت
مارک•••
یور حدس؟
YOU ARE READING
ᴅᴇᴀʀ ᴅᴀʀʟɪɴɢ |ᴍᴀʀᴋꜱᴏɴ
Short Storyمارک برای جکسون نامه مینویسه و امیدواره اون به خونه برگرده letters/romance/angst/tragedy ×من نیازی به نقد بی رحمانتون ندارم، هر جا احساس کردید از بوک راضی نیستید ازش خارج شید×