•Promises

357 89 121
                                    








آهنگ لازمه ی پارت:
Ending-Isak Danielson
لطفا بدون آهنگ نخونین...!
شرط پارت بعد

+500 کامنت


بدنش برای ذره ای اکسیژن تقلا میکرد
مردمک چشم هاش به بزرگترین حد خودشون رسیده بودن
نفس های پاره پاره ی توی سینش نه راهی به بیرون داشتن و نه درون...

حتی نمیتونست چشمش رو از روبروش برداره...
انگار روی پل مرگ و زندگی ایستاده بود

بدون اینکه پلک بزنه
اشک کل صورتش رو خیس میکرد...
احساس میکرد زیر عمیق ترین اقیانوس ها
در حال جون دادنه ...

فریاد تامی و صدای همهمه ی افراد که بیشتر میشد رو میشنید اما کسی جرعت نداشت که قدم از قدم برداره...
صدای کشیده شدن پاهای بیجون پشت سرش
شنیده میشد و زین میدونست چه کسی جرعت رسوندن خودش رو داره ...

لب های خشکش باز و بسته میشدن اما صدایی بیرون نمیومد...
دلش به هم میپیچید حالت تهوع وحشتناکی داشت
اما اونقدری شوکه بود که اهمیتی نده و فقط چشم های گرد شدش نشونه ای واسه ی  توهم بودن همه ی اینا میگشت...

از درون میلرزید و توی مغزش یک جمله با صدای بلند تکرار میشد

*اگر لیامت اینجا ؟ میون چند صد نفر آدم مرده خوابیده باشه...؟ اونوقت دلیلی برای زنده موندن داری ...؟
اصلا راهی برای فهمیدنش باقی مونده ...؟

زانوهاش میسوختن و گرماو سنگینی مشعل ، بیش از اندازه روی پوست تنش احساس میشد
اما مگه میتونست کاری بکنه؟

چشم هاش به سختی به چند جنازه ی رو هم افتاده ی روبروش که فاصله ی کمی باهاش داشتن چرخید ...

ترس و وحشتی که صورت های داغون شدشون رو پوشونده بود

تا مغز استخون هاش حس کرد

لرزش وحشتناکی به سرتا پای بدنش افتاد
این همون نشونه ی شوک عصبی بزرگی بود که مثل خوره به تنش افتاده بود

جسد های متعفن...
تیکه پاره شده ...
درحالی که اثری از چشم ها و قلبشون نبود...
مثل توده ها ی وحشتناکی روی هم تلنبار شده بودن...
بوی خون و ترس
وجودش رو پر کرده بود ...
فقط پلک هاش رو محکم روی هم فشرد و
التماس کرد
برای ذره ای هوا
ذره ای قدرت برای گفتن یک کلمه...

بی رحمانه آرزو میکرد کاش نشونه ای ، از مرگ
دسته ای از ادمای دیگه باشه...که خیلی اتفاقی اینجا بودن و گیر افتاده بودن...
نه یه لشکر سیصد نفره که یکی از اون افراد تموم زندگیش بوده...

تامی: خواهش میکنم زین..یه چیزی بگو...صدای منو میشنوی ؟؟

تامی با قدم های لرزون دیوار های خونی به رد انگشت ها  و خون های تیره و یخ زده ی زیرپاش رو طی میکرد تا بتونه به
پسر مقابلش برسه...

HURRICANE  •L.S•Where stories live. Discover now